
و چقدر زود رسیدیم به صدمین پست!
بیش از 6 ماه پیش ...
از سرآغاز و بیا و کشتی ما در شط شراب انداز ...
از اولین کامنت که فردی ناشناس بود ...
از زایش اولین عنوان پست ها: مسالتن ...
از آن هنگام که پرسیدم شطرنج روزگار، شط رنج نیست!؟
از آن هنگام که نوشتم تمام سهممان از آزادی بوق آزاد شده است ...
از همان هنگام که نگران یارانه نگاه چشمانت بودم ...
از همان هنگام که از نگرانی هایم درباره یک دوست می نوشتم ...
از همان روز که درباره ارشد نوشتم ...
از آن هنگام که من و تو ها شروع شد ...
از آن هنگام که از سیاهی ها گلایه کردم ...
از آن هنگام که طلب بخشش کردم ...
از همان زمانی که در مشهد بودیم و عجب مشهدی بود!!
از همان روز خاطرات بی رنگ ارغوان و هوالسوژه بودنش ...
از همان روزهای خنده ها و بیانیه بر علیه زنان گرزدار!
از اولین دلتنگی ها و نوشتنم از عظمت 409 !
از همان هنگام که درباره شهیدی نوشتم: شهید فوتبال!
از همان وقتی که نامم را جستجو کردم ...
از همان هنگامه های دلتنگی ها ...
از همان روز که فقط بوی خون می آمد ...
از همان هنگام که آرشام از من پرسید دل شماها فن نداره !!؟
از همان هنگام که سال 88 را جمع بندی کردم ...
تا آن هنگام که هاهاها!
تا آن هنگام که رشته مویم به مقراض غمت ببریده شد!
تا آن هنگام که تو برای هایتی گریه کردی و من برای ایران!
تا شعری به انتهای نماندن!
تا عاشقانه های یک دیوانه!
تا آن هنگام توجیه اینکه دله دیگه تنگ میشه! تنگ نشه چی بشه!؟
تا دل دردهایم!
تا رفتن نطلبیده به جمکران ...
تا عمو خسرو آویژه ...
تا پستی به وسعت چند بخش و جشن برخورد خانوادگی!
تا غمگین ترین اشک هایم برای 409!
تا ابوعطا خواندن من!
تا آمدن جواب های ارشد!
تا عادتمان به خرداد پر از حادثه!
تا پستی به عظمت یک کتاب!
تا جستجوی مخاطب بودنم!
تا واگویه های شبانه و های های شبانه ام از 409!
تا خوشحالی های به وفورم!
تا دغدغه ای برای اضافه وزن اسب های آبی!
تا آن هنگام که فریاد زدم: و آشنایی عجب واژه جالبی است!
تا آن هنگام که کابوسمان یکساله شد!
تا سوگم برای مناخیموس!
تا خاکی که بر سرم شد!
تا آرمان هایی که بر باد رفتند!
تا آرزوهای فریاد شده!
تا ناگاه امتحانات!
تا اندازه گیری فاصله تهران تا مدینه!
تا ادای دینی به سین جیم!
تا پستی به جنجال مجلس!
تا سوء تفاهمات!
تا پریشان گویی های شبانه ام!
تا وسعت کنجکاوی یک پسر پیر!
تا روزهایی که تنها یادشان مانده اند!
نه اشتباه گفتم
از همان 9 ماه پیش که شروع کردم به نوشتن مقدمات یه بلاگ جدید
از همان وقتی که منشور اخلاقی بلاگم رو نوشتم
از همان روزی که قوانین بلاگ برای خودم ثبت شد
تا همین سوت دقیقه نود بازی هلند و اروگوئه
می دانستم که این بلاگ و صدمین پیت تازه یک آغاز است
یک آغاز برای نوشتن!
و می دانستم و آگاه بودم که چه فراز و نشیب هایی طی خواهد شد
چه دلخوری ها، ناراحتی ها، خوشحالی ها و چه لحظات نابی را
در این خانه مجازیم خواهم گذراند
حال که تازه آغاز ثبت این بلاگ است برای خودم لازم دانستم تا
از تمامی کسانی که با خواندن مطالبی از 99 پست گذشته به ناگاه
حالشان ناخوش شده یا ناراحتی و کدورتی دارند عذر خواهی کنم
همیشه و هماره چه در تمامی پست ها چه در تمامی کامنت ها آنچه
را که فکر کرده ام حق بوده به دور از هر گونه مصلحتی نوشته ام
دعا کنید که هیچگاه حقی را ناحق نکنم و دعا کنید که اگر حقی را
ناحق نشان دادم و یا بالعکس خدایم هدایتم کناد!
در آخر سپاس از همراهان شهودی این 99 پست گذشته
دوستانی که می شناسمشان:
golriz/مصطفی/زینب/نجفیان/پریا ابراهیمی/سین جیم
محمد صالح/صنوبر/سجاد . م /رضا قهرمانی/مجیدسوسک میوه ای/سعید/هزار انتظار/تریزمن/حسین رحمانی
امین گلاب/یاشار/amir taher/taha/تنها /امیر
پسر آبی/سید هانی/فاطمه غمخوار/مسئولین دانشگاه
مجنون /ترنج/تینا
و آنها که ندیده دوستیم:
کلک شید /پرشان/مامان ناز دونه ها /استاد اشتباهی
رد پای خدا/رستمی/فرزانه /آرتمیس/امین /جلال
فاطمه بانو /شاسوسا/زین الدین /زروان/علی
نه چندان غریبه /سی ما /نسیم پریشان /سید مجیب
حسین /for you/دنیای کاسپر/آرزو/مهدیه/رها
*. راستی دوست دارم بدونم:
کدام پست جنجالی ترین
کدام پست زیباترین
کدام پست تاثیرگذارترین
و کدام پست ماندگار ترین
پست بوده است ...!؟
همش مذخرف بود هاهاها
پاسخحذفبه مصطفی عزیز:
پاسخحذفآره مخصوصا کامنت های تو !!!
هاهاهاهاهاها
اولا رو آب بخندی .
پاسخحذفدوماً از کامنت ها تو بهتره که همش می یای می گی :
میدانم
نمی دانم
می گویم
نمی گویم.
به مصطفی عزیز:
پاسخحذفخوبه حالا یه جماعتی رو با ای بابا های خودم گذاشتم سر کار !!!
بعدشم بهترین پستت همون افکارپریشان شماره 17 بود.
پاسخحذفاسمش هم بود خاک برسرتو صابر.
واقعاً یه بار حرف درست زده بودی تو عمرت تازه جواب کامنت آخر من رو تو اون پست ندادی.
بی خودی شلوغ بازی در نیار.
پاسخحذفای بابات هم عاریه بود.
خالی بند.
به مصطفی عزیز:
پاسخحذفعاریه بود یا نبود جماعتی سر کارن !
در مورد سر کار بودن خودت میدونی الان دارم چی کار می کنم.
پاسخحذفاز اون پست من سرکاری تر دیده بودی نه جون من دیده بودی ؟
به مصطفی عزیز:
پاسخحذفتو خودتم سر اون پست رفته بودی سرکار !!!
شبت خوش
گرچه سی سال دلم یاور وغمخوار نداشت
پاسخحذفعیب ازاو نیست، ازاین رو زخودش عار نداشت!
گوهری بود که پنهان شده در دامن خاک
"یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت"!
روزگاری است که باید خفن و داف شوی
دل ما عور و ادا و قر و اطوار نداشت!
می فروشند کنون جای قناری، گنجشک
گوهر ما که فروشنده مکار نداشت!
شده معیار، جمال و هنر و پول و سواد
مانده تنها کسی ار بهره ازاین چار نداشت
هرکسی دارد ازاین چارصفت، مقداری!
هست کم این که زهریک دوسه خروارنداشت؟!
ازچه نالم که دراین دوره ظاهربینی
پدرم خانه به مقدارسه هکتار نداشت!
نه ورا اسمی و رسمی، نه ورا پول کلان
خانه در اقدسیه، حجره به بازار نداشت!
چشم من فاقد سگ بود و کسی را نگرفت!
کمر بی هنرم مهره ای ازمار نداشت!
ای خدا! سهم دماغم دوبرابر دادی!
بخت ما سهمی ازانصاف تو انگار نداشت!
خواستی دایره قسمت ما را بکشی
ولی افسوس که این دایره پرگار نداشت!
تو که انبارْت(!) برای همه شوهر دارد
تا که شد نوبت ما پس چه شد این بار، نداشت؟!
پطروسی یافت نشد تا که فداکار شود
و شود شوهرمن، هیچ کس ایثار نداشت!!
یعنی ای ایزد بشکوه! جهان هستی ت
یک عدد مرد فداکار وفادار نداشت؟!
هیچ کس نیست بگوید:"جگرت را بخورم"!
بخت ما یک فقره هند جگرخوار نداشت!!
"خانه بخت" شنیدم ز دهان دگران
خانه بخت من انگارکه دیوارنداشت!
خانه ای هم که نسازند برایش دیوار
حاصلی جز تل سنگینی ازآوار نداشت!
هرکه آمد، اگر او عادت ناجوری داشت
در عوض پول و سواد و هنر و کار نداشت!
ورنه گر پول و سواد و هنر و کاری داشت
قبل ِمن، عاشق ِ شیدا و گرفتار نداشت؟!
یا اگر هم که دلش فارغ ازاین و آن بود
یا که اوGF ِ فابریک، به ناچار نداشت،
مطمئنم که مرا نیز نمی خواست دلش
دومین بار دگر رغبت دیدار نداشت!
این یکی کیفیت ظاهری اش پایین بود
آن یکی حالت و اخلاق بهنجار نداشت!
این یکی داشت اگرcar ولی کارنداشت
آن یکی داشت اگر کار ولی car نداشت!
طبق یک اصل ز مورفی* اگر او دکتر بود
جزخودمن به همه عمر، یه(!) بیمار نداشت!
آن که می شد بله را گفت به او، وقتی رفت
برنگشت و به تقاضای خود اصرار نداشت!
گوییا بخت مرا بسته کسی، می دانم!
بر گره هاش، کسی قدرت انکار نداشت!
ای که بی شوهری! ازخیر عروسی بگذر
هرچه خواهی زجهان، بگذر و بگذار، نداشت!!
از : http://anidalton.blogfa.com/post-403.aspx
خودم دارم می خونم این کامنت خودم رو از خنده دارم می میرم.
پاسخحذفالبته عذر خواهی می کنم از همه ی خانم ها ولی این دست نوشته ی یکی از دوستان خودتونه.
هوالخلاق
پاسخحذفبايد فكر كنم... .
آرام و خلاق
با ذهني خلاق
با فكر زي ... .
ارادتمند : ...:::(a creative mind (a min :::...
به امین عزیز:
پاسخحذفممنونم ازت
منتظر نتایج فکرت هستم ...
نامرد حداقل یه تشکر از من می کردی الان هرکی بیاد ببینه کف می کنه سه دقیقه بعد از گذاشتن پست شصت تا کامنت گذاشتم یکیشون هم که از یه پست خودش بیشتره خیلی نامردی.
پاسخحذفبه مصطفی عزیز:
پاسخحذفبه قول حسین: سپاس تو راست !
البته برا تو چپ و راست نداره ها !!!
ههاهاهاها
حیف که دهانم دوختند و نمی توانم بگویم آنچه باید بگویم.
پاسخحذفولی خب بعدً حضوری ابلاغ خواهد شد.
ههههههههههههههههههههههه
سلام
پاسخحذفاولا که تبریک
بعدش هم از اون موقع که این پست رو آپ کردی، ما سر کاریم. مجبور شدیم یه دور کل بلاگ رو ببینیم
آخرین نتیجه هم بدین شرح است:
بعد بی رحم زمان ... (در جست و جوی مخاطب بودن): زیباترین
افکار پریشان - 15: ... : تاثیرگذارترین
باقی هم بعدا ابلاغ خواهد شد
----------
در ضمن چون خیلی از پست ها مخاطب 409 ای داشت، من سخت می تونم انتخاب کنم. اما وقت می گذارم
همیشه خوب باشی
خب با ای بابا نمیرم سر کار با
پاسخحذفچی بگم که وطنی وطنی با قدمت بیشاز 10 سال میرم سر کار
چی بگم
خاطرات خوبی بود
به نقطگی عزیز:
پاسخحذفممنونم
آقا ارزش این همه وقتم نداشت ...
به امیر عزیز:
پاسخحذفهاهاها
درود بر صابر خسروی عزیز
پاسخحذفبسیار ممنونم که منو از دوستاتو به شمار آوردید
البته من اتفاقی اینجا نیومدم راستش اینه که
وبلاگ شما و آقای حمزه رو یکی دوستام که البته هم دانشگاهی شما هست بهم معرفی کرد.....
من گهگداری سر میزنم و دنبال میکنم هم اینجا رو و هم وبلاگ آقای حمزه رو اما کم پیش می یاد که نظر بزارم...
خلاصه این که یک پستی بود از شما که خیلی وقت پیش خوندم و خیلی زیاد خوشم اومد ولی یادم نیست که کدوم پست بوده گشتم دنبالش ولی بین این همه نوشته سخت بود پیدا کردنش
در کل باید بگم انصافانه قلم گرمی دارید
و به راحتی می شه فهمید چقدر اینجا رو دوست دارید
تولد دوباره ی شط شراب رو بهتون صمیمانه تبریک می گم و امیدوارم روزهای پر خاطره تر و شیرین تری رو پیش رو داشته باشید
با تشکر بسیار از ردپای خداااااااااااا .
پاسخحذفهاهاها
جا صابر بود.
به رد پای خدای گرامی:
پاسخحذفسپاس
همین حضور شما باعث اطمینان خاطر بازماندگان است!
(شوخی کردم)
هاهاها
سلام مجدد
پاسخحذفان شا الله به زودی لینک وبلاگ هر دوی شما ( صابر و مصطفی گمونم 2 قلوی های افسانه ای باشین هاهاهاها)
رو در وبلاگم قرار میدم
راستی اگه توی فیسبوک هستید خوشحال می شم اونجا هم زیارتتون کنم
این آدرس منه
www.facebook.com/zahra.hesaraki
جنجالي ترين پستتون همين پسته كه خوشه خوشه مون كرديد !!!!!
پاسخحذفطفلك ما كه خوشه سوميم
به رد پای خدای گرامی:
پاسخحذفحتما ادد خواهم کرد
در ضمن سپاس
به رد پای خدای گرامی:
پاسخحذفراستی یادم رفت بیشر من و مصطفی دو روحیم در دو بدن !
هاهاها
به نسیم پریشان گرامی:
پاسخحذفآخی امون از این خوشه سومی ها !
خوبه
پاسخحذفخوبه که تازه می شی
تازه شدی
پستات قشنگ بودن
کوچک زاده از این آخرا
ارشد از اون اولا که من تازه اومده بودم
پست هزارمتم میام
اگه زنده باشم
سلام رفیق . . .
به حسین عزیز:
پاسخحذفممنون تو ام رفیق !
سلام
پاسخحذفهمه پست ها از "خوب ترین ها" بودند.
ولی من اون پست "آشنایی عجب واژه جالبی است" را دوست داشتم.