... و من درزندگیم مدیون این آشنایایی هایمم! آشنایایی هایی نه از جنس
طمع و نه از جنس شهوت، آشنایی هایی از جنس رفاقت،از جنس صمیمیت
و از جنس دوستی؛ مرزهای دوستی و و صداقت و رفاقت، مرزهایی فراتر
از بودن در این لجن زار زندگی است و در باب این دوستی ها و رفاقت ها
نه واژه ای را یارای بیان است و نه کلامی که تنها همان نگاه ها
و لبخندهاست که صداقت و زلالی اش به ابتذال کلمات نمی آیند
-که واژه مبتذل است و به درد توصیف همین دنیای عفن لجن زار پست
می خورد و به درد توصیف وجود تنش فشاری موجود در پایه ساختمان
و مباحثی از این دست! و چگونه این کلمات مبتذل دون واژگانی چون دوستی
و رفاقت را می توانند توصیف کنند!؟- داشتم چه می گفتم!؟ آهان یادم آمد:
آشنایی عجب واژه جالبی است ...
*. بخشی از صحبت هایم در برنامه ای به نام «نقطه سر خط!» در دانشگاه برای تودیع از فعالیت در مختصاتی به نام 409 ... -گفتم تودیع!؟ یعنی خداحافظی!؟ که نه! من بی منان خویش زیستن نتوانم کرد!-
*. شاید موقعی تمام آن نوشته را در این حافظه مجازی ام منتشر کردم ...
*. نمی دانید چقدر سخت است که سعی کنید در مقابل عزیزترینانتان وقتی از ته دل عصاره 4 سال حضور خود را می خوانید، گریه نکنید! سخت است! ... به عوض این همه سختی چقدر آسان است که شب که رسیدی خانه زار زار از ته دل برای این همه خوبی و محبت اشک بریزی و حال کنی ...
*. تشکر از همه دوستانم! همه این مهربان تر از برگانی که این کمترین رفیق بازیگوش خود را در کنار دوستان بزرگوارم (حسین، سجاد، امین، مصطفی و سرکار خانوم رمضان) لایق حضور دیدند، خاصه از عظمت نگاه خانوم ها ابراهیمی، آذرنوش و نجفیان و رفیق شفیقم سعید و تمامی سروران ارجمندم در جلسه...
*. باز هم عذر از بابت تمام قصورهایم با دوستانم ...
*. در باب مسابقه پست قبلی در پست بعدی جواب خواهم داد ...
*. زین آتش نهفته که در سینه من است / خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت!
*. این برنامه ای انرژی مضاعفی داد برای کار! برای دغدغه! ...
سپاس
سلام
پاسخحذفحاضر
خب این پست من نمیتونم شلوغ کنم!
خب اصلا هیچیم نمیتونم بگم!
فقط میتونم بگم خوش به حالتون چقدر مهمید!
هاهاها
این کاملا از حسودیم بود!!!!!!
...........................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................
اینا هم یه عالمه حرف بود که باشه برا بعد!
فحلا فحلا خداحافظ
خب شاید اول باشم
پاسخحذفبرای همین
شاید اول.
حالا سلام
همش تکراری بود اصلاً هم گریه نداشت
مثل دخترا هم ابقوره نگیر.
مرد که گریه نمی کنه عربده می کشه.
هاهاها
ولی در آخر از همه ی دست اندکاران برنامه امروز کمال تشکر و قدردانی رو دارم به جز سعید با اون انتخاب عکسش آبرومون رو بردی.
می خوای فردا فیلمات رو بذارم رو وبلاگم همه بهت بخندن.
آرام و پر تلاطم چون دریا زی
در پناه حضرت دوست
قرار بود عنوان این پست این باشه که این قافله عمر عجب می گذرد ...
پاسخحذفاما نمی دونم چی شد که اینو نوشتم
به ای بابا باز پرسید همون دیگه خودم! گرامی:
پاسخحذفممنونم
حالا هی از این حرفا بزنید منو یاد قدیما بندازید، کلی گریه کنم به کارم نرسم...
پاسخحذفایشالا آسیاب به نوبت. یه روزم من یه سری عدد اعلام میکنم ( تو قسمت نظرات همین وبلاگ) ،شما گریه میکنید. دنیای کوچیکیه...
به مصطفی عزیز:
پاسخحذفدوست دارم عربده می کشم
همینی که هست
چی شده نکنه ترسیدی !!؟
هوالخلاق
پاسخحذفخيلي فوق العاده نوشتيد گرچه باز هم ... .
تو نيز منان من زي... .
ارادتمند : 3zman
به تریز من تریزمن من من من من من خودم:
پاسخحذفسکوت می کنم ...
(امیدوارم دوباره کی نیاد گند بزنه توش!)
:)
پاسخحذف:(
:))
:((
به امیر عزیز:
پاسخحذففدای اون خنده هات
فدای اون ناراحتی هات
کلا فدای تو ...
صحبت هاتون عالی بود.....و سرشار از احساس
پاسخحذفاحساس 409هی احساسی مشترک بین همه دوستان
خداوند تبارک و تعالی حفظشان کند این دوستان را....
پاسخحذفبا خنده و شادی و هیجان زی.
به صنوبر عزیز:
پاسخحذفموافقم موافقم ...
به هزاز انتظار گرامی:
پاسخحذفلطف دارین در حد بنز ...
بابا این عکسو عوض کن. یاد فیلم اره 4 افتادم.
پاسخحذفمتنتان همانطور که از دل برآمده بود بر دل هم نشست....
پاسخحذفقطعاً حرف خیلی از بچه ها بود...
با نگاه به هر یک از بچه ها می شد حس کرد که تک تکشون دارن بغضشونو هر جوری هست می خورن تا مبادا چشمه ی چشمانشون خروشان بشه و خوشی برنامه به هم بخوره...!
روزهای خوب در کنار هم بودن، روزهایی از جنس 409 را هرگز فراموش نخواهم / نخواهیم کرد.
امیدوارم همه ی دوستان فارغ التحصیل و همه ی مهندسین! در سایه ی حق موفق و پیروز باشند.
آشنايي عجب واژه جالبي است...
پاسخحذففوق العاده بود اين نامه شما.
صابر جان وقتیاومدم و پستتو خوندم نمیدونم چرااحساس قریب و نه غریبی بهم دست داد
پاسخحذففقط میگم عجب واژه ایست این آشنایی