۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

افکار پریشان در باب تماشاچیان اعدام



« اصولا انسان ها از دیدن اینکه گلادیاتورها بیفتند به جان هم، سلاخی کنند و خون بریزند لذت می برند. حتی حاضرند بلیط بخرند و به کلوزیوم ها بروند و کف بزنند برای خون ریز ترینشان ... در عصر حاضر کلوزیوم ها به سینماها تقلیل پیدا کرده است و طبعا کمی بشر تعدیل شده است »



چیز عجیبی نیست ...
ما که حتی کلوزیوم تقلیل شده (صنعت سینما) هم نداریم به ناچار تفریحمان می شود انگاری دیدن اعدام
ای کاش هیچ وقت خشونت نبود ...

*. اسکورسیزی شاید 

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست!؟



دائم بحث فساد می شود و مچ گیری می شود، من اعتقاد دارم آنجه که فساد نامیده می شود مجموعه سیاست هایی است که ما امروز در  نظام اقتصادی داریم، برخورد با فساد آخرین حلقه از مجموعه حلقه های یک زنجیره بلند است که باید انجام بگیرد و قبل از آن مسیرهایی را که به فساد می تواند بیانجامد را باید از بین ببریم 
...
از کسانی که پرونده دارند و صدها میلیارد ثروت دارند نباید در دستگاه خود استفاده کنید ... تعرفه های موبایل و شکر بالا و پایین شد چه کسانی سود بردند!؟ میلیون ها تومان جا به جا شد .... با بودجه کشور تمام پلاکاردهای شما که همه جا را گرفته ممکن است از این منابع تامین شده باشد ...






۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

تضاد شخصیتی !


آنچه که هستیم
آنچه که باید باشیم
آنچه که دوست داریم باشیم
آنطور که دیگران ما را می بینند
آنچه که دیگران انتظار دارند ما باشیم
آنطور که ما فکر می کنیم دیگران ما را می بینند

....

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

خدای خاک گرفته و عادت های پوچ!




بارها شده است –در فضای مجازی بیشتر- که حرفی و سخنی شنیده می شود که مخاطبش را نمی دانی. آدمی در این مواقع ناخودآگاه پر می کشد به سوی آنکه نکند مخاطب آن نوشته باشد و دقایقی همین طور می گذرد به مرور خاطرات. به ریزتر دیدن و شفاف تر دیدن تک تک لحظات؛ و خود را دیدن در شرایط مختلف تا به این پرسش لاینحل پاسخی دهد ...

ناامید که می شود، گیج که میزند، سردر گم که می شود؛ از ترس از دست دادن یک دوست لاجرم به خدای عمیق باورهای خویش سری می زند. آرام از کنج صندوقچه کهنه، زیر آن همه خاطرات و آن همه مجسمه ها و بتهای دوست داشتنی اش، خدایش را که کنون خاک گرفته و کهنه شده است در می آورد، با اشک هایش می شویدش، با مژگانش آن را غبار روبی می کند، نگاهش می کند و از او می خواهد که او مخاطب آن نوشته نباشد ...

عجیب تلخ است که می بینی انگاری خدایت هم بارها و بارها و بارها انگاری با پیغامی، متنی، نشانه ای خواسته است تلنگری به تو بزند. تو را امتحان کرده است و هر بار که گند زدی باز با لبخند انگاری پذیرفته ات!  غرق در این افکار سرد –چون شرم!ـ ناگاه به پررویی خود که باز دوباره از او چیزی می خواهی؛ حالت به هم می خورد ...

نگاهش می کنی، چقدر کهنه شده است، آن قدر حتی اعمالت برای خدایت عادت  شده اند که بی فکر -عین فشار دادن دستگیره در به هنگام ورود به اتاق- و بی تامل عبادتش می کنی ...

تقصیر از تربیتمان است انگاری: «صبح ها زودتر پاشو دخترم که عادت  کنی پاشی نماز بخونی»، «عادت کن هر روز، روزت رو با بسم الله شروع کنی»، «بعد از خوردن غذا عادت کن بگی الهی شکر» ... لعنت بر این عادت لعنتی! لعنت بر این همه غفلتی که عادت شده است ...

عادت پله اول روزمرگی است، عادت که کنی به زندگی، کم کم دچار می شوی، بیمار، سایه شوم روزمرگی آرام آرام سایه سار لحظات بودنت می شود و ...




×. ظریفی پیشترها در بلاگش متنی نوشته بود که بعد از خواندنش این ها تراوش شد 
×. پراکنده است و بی سر و ته! نوشتن از دغدغه ها و دردها سخته ،ببخشید!

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

به مناسبت سالمرگ آیت الله طالقانی: این مرد همیشه تنها


به همین منوال پیش برود مستبد و مستبدانی خواهند توانست بر ما مسلط شوند، 
محیط نقد و آزادی را اگر قدردانی نکردیم، محیط عقده گشایی، محیط عناد، بهم ریختگی 
و موضع گیری قرار دادیم همانطوری که قرآن اشاره می کند
نتیجه اش پیدا شدن مستبدینی است که رحم به صغیر و کبیر ما نخواهند کرد 

در چنین محیطی است که یک انسان خودخواه و در عین حال باهوش و زرنگی
سر بیرون می آورد، از چه راه مردم را می فریبد؟ از طریق وعده آب و نان!

این انسان برای رسیدن به هدف همه جور وسیله را توجیه می کند
دین را به استخدام می گیرد، شرف و انسانیت را به استخدام خود در می آورد 
دروغ می گوید، فریب می دهد، خدا را شاهد می گیرد که من دلسوزترین 
مردم در حق شما ملتم 

خدا را شاهد میگیرد که من میخواهم این مملکت را نجات دهم ولی روحیه اش 
لجوج ترین کینه ورز ترین مردم است نسبت به خلق تا وقتی سوار کار
نشده وعده می دهد، همین که سوار شد به هیچ چیز رحم نمی کند ...



×. این عکس خودش چند هزار صفحه تاریخ است
چقدر این عکس حرف دارد برای گفتن ...

×. پیش بینی اش را کرده بودی حضرت آیت الله 
استبداد دینی سخت و سنگین است ...
(+)