۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

به گزین ها - 1: خواستن !






آن گاه که «تقدیر» نیست و از «تدبیر» هم کاری
ساخته نیست، «خواستن» اگر با تمام وجود، با بسیج
همه اندام ها و نیروهایروح و با قدرتی که در
«صمیمیت» هست، تجلی کند، اگر همه هستیمان
را یک «خواستن» کنیم، یک «خواستن» مطلق شویم،
و اگر با هجوم ها و حمله های صادقانه و سرشار از
یقین و امید و ایمان «بخواهیم»، پاسخ خویش را
خواهیم گرفت ....


«وقتی عشق فرمان می دهد،
محال سر تعظیم فرود می آورد»




*. معبد، دکتر علی شریعتی
*. بخش جدید با عنوان «به گزین ها» راه اندازی شد که در
آن نقل قول هایی از بهترین بخشهای کتاب ها و نوشتارهایی
است که خوانده ام و چه کسی از شریعتی بزرگ بهتر برای
آغاز ...
*. به قول الکسیس کارل: «نیایش اگر به صورت تهاجمی و
*. عم یجیب المضطر .... تمام نکته در همین اضطراره !
مستمر و مصرانه انجام گیرد به اجابت می رسد»
*. پیشتر ها در انجیل خوانده بودم که نابینایی که از درد نادیدن
به پای حضرت افتاده بود شفا یافت و حضرت خندید و گفت:
«نیروی ایمانت تو را شفا داد!»
*. چقدر ارتباط معنا داری است در این نوع خواستن دینی
با فیلم راز! و چقدر در فرهنگ ایرانی و اسلامی خودمان
و در شعرها و دعاها و ... نمونه های فراوانی از این
دست داریم ...
*. شاهکار بالا هم مینیاتوری است از استاد فرشچیان



۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

همینجوری - 5: مشهد ...



عشق است صحن گوهر شاد! ... همین!



*. سه روز مشهد هستم دعاگوی همه دوستان چه واقعی
چه مجازی (و جالب اینکه یعضی از این مجازی ها
دوست ترند از واقعیشان!)
*. امروز حادثه جالبی اتفاق افتاد اونم اینکه داشتم از حرم
بر می گشتم یهو دیدم یکی اومد گفت آقا بیا از اینا بخر گفتم
نمی خرم هی اصرار از اون و انکار از من بعد کهع ناامید
شد گفت: برو گمشو !!!
*. خیلی سریع آپ شد ...

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

من و تو - 4: غم!





با این همه همچنان در غزل هایم نشان غمی پنهان دارم
غمم از آن است که جمال یوسفی ندارم تا حق زیبایی
چون تو زلیخایی را ادا کرده باشم !



*. برگرفته ازدیوان شرقی اثر گوته بخش زلیخا نامه ترجمه شجاع الدین شفا
*. این قطعه را گوته در آخرین ملاقات خود با زلیخایش در 25سپتامبر
1815 در هایدلبرگ ساخت و از آن پس دیگر همدیگر را ندیدند ...
*. هر چه گشتم ماجرای گوته و ماریام (زلیخا) را در منابع فارسی
اینترنتی پیدا نکردم که لینکش رو بذارم که بی نظیره این داستان ...

و اما یک نکته:
*. توضیح واضحات اینکه در پست هایی با برچسب «من و تو» لزوما نه
منش من واقعی منه (!) و نه توش اون توی واقعی است ...

*. طبق معمول منبعی برای عکس یافت نشد اما از ایجاد طنزی که با متن
فوق می کنه خودمان خوشمان آمد ....!!!


*. ...

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

ناز و نیاز - 2: غم!



وَ اکسِر عَنی سُلطانَ الهَمِ بِحَولِکَ ...

و به قدرتت صولت سلطان غم را در میدان حیات من بشکن





*. چقدر ترکیب واژه «سُلطانَ الهَمِ» ظریف و عجیب و غیر قابل وصفه!
*. بخشی از دعای هفتم صحیفه سجادیه
*. از بابت غیبت بیش از حدم در این بلاگ عذرخواهی می کنم ...
*. چقدر حرف زیاده و مجال کم ...
*. منبع عکس در زیر:
1948, Boy in new york city
Photographer: Esther Bubley
با تشکر از الدفشن عزیز



*. ...

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

لحظه ای تامل - 1: دست !

امروز در راه بازگشت از کنکور ارشد تصمیم گرفتم با اتوبوس برگردم
تو اتوبوس پیرمردی سالخورده جلوم نشست نگاهم به دستاش افتاد
یهو منو با خودش برد به خاطره ها:
3 فروردین ماه 88 ارتفاعات روستای انگاس و چوپان پیر روستا
و لحظه ای که باهاش دست دادم و چه دستان بی نظیری داشت!

بعد به دور و برم نگاه کردم به دستهای دیگران
به دست اون روحانی، به دست اون دکتری که داشت پشت تلفن
دلالی می کرد، به دستان دانشجوی بغل دستیم، به دست های کارگر
شهرداری که کنارم ایستاده بود، ...
بعد به دستای خودم نگاه کردم!
خجالت کشیدم از خودم! دستامو کردم تو جیبام و خیره شدم
به دست همون پیرمرد سالخورده روبروم ...

واقعا دست ها چقدر حرف برای گفتن دارن!




*. در توضیح عکس بالا نوشته بود دست رویی مربوط به یک کشاورزه
روستاییه اما در مورد دست زیری چیزی ننوشته بود! شاید برا اینکه
نمی خواسته توضیح واضحات بده! آخه قابل حدسه دست کی باشه:
دست یک روحانی که روی منبر همین دو ساعت پیش از جهد و کوشش
حرف می زد، یا شایدم دست یک کارفرمای دولتی که می خواد کارگر
انتخاب کنه، اما نه ! شایدم دست وزیره که حالا جلوی این همه دوربین و
خبرنگار یقین دست این کشاورزو گرفته و البته از روی صداقت می خواد
دستو ببوسه! -حالا چه فرقی می کنه جلوی این همه دوربین!-آخه خیلی
مردمیه و خاکی! ....
بگذریم!

*. قسمتی از دل نوشته همان روزهای انگاس با نام منان من:
«... حال می خواهم از تو بنویسم. توی که سلمان وار در کنار گله ای
از کوهی پایین آمدی و چقدر با صفا بودی! آری با توام ای چوپان پیر
روستای انگاس! هنوز سختی دستانت را که در اولین دیدار با من دست
دادی احساس می کنم. هنوز استواری سلامت را در دیواره های رگهای
بدنم احساس می کنم. اندکی با هم بودیم شاید ساعتی اما گویا سالهاست
که ما قرین یکدیگریم و گویا قرنهاست که آشنایان همیم! تو بی هیچ سواد
و علمی –علم عدد بین مصلحت اندیش- درس زندگی به من آموختی و
درس صمیمیت. خشکی دستانت و صفای درونت این کلام مولا را در
من رشد داد که همیشه شاخه های گیاهان کویری بسیار استوارتر و
قوام تر از شاخه های درختان استوایی اند. ای من من درود بر تو ...»

*. آزمون ارشد هم تمام شد! نمی دونم ارشد دیگری در راه است یا نه!
اما می دونم که زندگی هنوز جریان داره ... (حضار بالا می آورند!)
راستش خوب ندادم ولی خب همه هم خوب ندادن! و این یعنی من خوب
دادم! ... اصلا ولش کنین!

*. چقدر طولانی شد! ببخشید تو رو خدا .....



۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

افکار پریشان - 6: لحظه دیدار نزدیک است !





فردا پایان شش ماه تمرین هدف گذاری است ...
پایان شش ماه تمرین تمرکز !
و نتیجه هر چه باشد مهم نیست ...
نه که مهم نباشد اما ...

اما پیروزی در چیست !؟
در رسیدن یا تلاش !؟

شاید پیروزی همین تلاش هاست نه رسیدن ها ...





*. فردا آزمون ارشد دارم!
*. چقدر برنامه ها برای بعد ارشدم دارم ... بیتابشونم!
*. زیباترین چیز این روزها تلفن ها و ایمیل ها و اس ام اس های دوستانی
بود که تنها در مقابل عظمت وسعت نگاهشون می تونم سکوت کنم ....
*. ناگفته از کژسلیقگی و هول هولی بودن مطالب و عادی بودن عکس و غیره
معلومه که چقدر تعجیل داشتم در به روز کردن این باره بلاگم ... از این بابت
پوزش منو پذیرا باشید ...


*. ...

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

ناز و نیاز - 1






«خداوندا ...
خطاهای ما را ببخش
همانطور که ما همه آنانی را که به ما
بدی کردند می بخشیم»

حضرت عیسی (ع)




*. آیات ابتدایی سوره مبارکه مریم و آن نیایش آرام و دلنشین حضرت
زکریا (ع) بهانه ای شد تا بخش جدیدی در بلاگ با عنوان «ناز و
نیاز» رونمایی شود، امید که مقبول طبع مردم صاحب نظر افتد ...

*. پیش ترها که انجیل می خواندم این دعای حضرت عیسی (ع) که در
انجیل متی بخش 6 آیه 12 آمده است چنان بر دلم نشست که یکی از
سرلوحه های زندگیم شد به همین دلیل برای اولین «ناز و نیاز» این
دعای پرمغز و نغز حضرت عیسی (ع) را پیشکش کردم ...

*. آنقدر دعا و نیایش و جمله و ... در ذهنم موج می زند که می خواهم
مغزم را بشکافم و رهاشان کنم به سمت آسمان پر جبروت الهی ...

*. دانلود سوره مریم با صدای استاد شاطری از اینجا
*. ...

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

من و تو - 3: گل!




در بند حلقه تاب اتصال گل
-همانجا که گاف غرق در پیچش
ناز لام خم می شود- اسیرم
آخر «گل» نام توست ...


*. این عکس را دیشب که رسیدم همان دیگر منٍ من! -و چقدر این
ترکیب را دوست دارم!- برایم فرستاده بود و چقدر به جا بود!
ای سوگولی تمام منان من سپاس !
*. متن فوق بخشی است از حاشیه نوشته شده ام بر شعر جست و جو
اثر مشیری بزرگ که تا عکس رو دیدم یاد همان نوشته ام افتادم ...
*. علت غیبت دیروزم یک سفر 32 ساعته بود به چالوس با حلقه دوستان!
*. چقدر همین سفر کوتاه خاطره انگیز بود! اما هر چه فکر کردم دیدم
نه میشه تیکه هاشو انتشار بدم نه خاطراتشو!!! هاهاها ...
*. در پست قبلی دوست عزیزم مصطفی سوالی پرسیده بود:
«تو شادترین دیونه عالمی یا دیونه ترین شاد عالم ؟»
جوابش احتیاج به فکر کردن داره، از شما هم می خوام کمکم کنید ...


*. ...


۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

همینجچوری - : توالت فرنگی (توالت فرهنگی )!




یه استادی داشتیم می گفت برا خوندن زبان
باید انگلیسی فکر کنی یعنی بری
تو همون حال و هوای فرنگ !

منم حالا که برا ارشد می خونم
برا اینکه برم تو اون حال و هوا
زبانم رو می رم تو دستشویی
روی توالت فرنگی می خونم !!!

*. توضیح درباره عکس: از اون جایی trizman عزیز به اینجا سر
می زنه ما کلی گشتیم یه عکس خلاقانه از توالت فرنگی دربیاریم یافت نشد!
دیگه همینو ببینین فکر کنین خلاقانه است !!!
*. البته با این تفاسیر من میشه گفت توالت فرهنگی !
*. خیلی حرفا بغض گونه قلمبه شده بودن تو راه گلوم که خوشبختانه
فرو خوردمشون! از همه دوستان که امشب حالمو خوب کردن ممنون!


*. منبعی برای عکس یافت نشد!
*....

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

نفس نمی کشد این شهر بس که خاموش است !





حالم از این هوای سرد مستبد قیرگون
این شهر خاموش به هم می خورد ....

نزدیک غروب زمستان است
و من صبح را دوست دارم !

الیس الصبح بقریب !؟



*. چقدر این شعر «غروب چمن» ابتهاج تازه است! گویی همین دیروز
سروده است!
*. و چقدر زیباست همین شعر و دیگر اشعار ابتهاج با صدای ناظری!
از اینجا دانلود کنیدشان!
*. ....

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

من و تو - 2

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود ...




*. در این هجمه های پر خون های مستبد قیرگون این شهر خاموش تنها خیال
توست که دم و بازدم می کند ....
*. ..
*. قطعه ای از حضرت مولانا (غزل 441 دیوان شمس)
*. عکس از فلیکر

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

دو کلمه حرف حساب - 1





یکی یه بار به من گفت اگه خواستی فحش بدی
فحش بده، ولی دو تا نکته مد نظرت باشه :

«یکی اینکه فحشی که میدی رو معنیشو بدونی
دوم اینکه اگه به خودت گفتن ناراحت نشی»



*. یاد استاد هندسمون تو دبیرستان -خلیلی- افتادم! یه بار یکی یه فحشی داد
یهو شنید برگشت گفت: «ببین بچه جان! لااقل یه چیزی بگو که یه بار
لمسش کرده باشی!»
*. بعضی وقتا تو خیابون دعوای این بچه های دبستانی رو که میبینم یه
فحش هایی نثار هم می کنن که من با این سنم اصلا تصوری راجع به
اون فحشا ندارم ...


*. ...

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

معرفی بخش جدید - 1






از همون موقعی که تصمیم گرفتم یه وبلاگ شخصی جدای از
خانه دیوانگان و وبلاگهای گروهیمان بزنم، طرح ها و ایده های
جذاب و هیجان انگیزی تو ذهنم بود -که البته خب قطعا نه برای
مخاطب که برای ذهن کج و کوله و دیوونه من جذاب و
هیجان انگیز بوده و هست!- که به مرور زمان اجرایی می شود
نمی دونم چقدر برای مخاطبان -نسبتا اندک ولی عمیق- این گوشه
مجازی کومه ذهن من وجود بخش هایی مثل واژه شناسی
و همینجوری و ... جذاب بوده ولی ارضا کننده و تخلیه کننده
گوشه های خاک خورده کومه ذهنم و نیز ردپایی است از
تراوشات ذهنی قی کرده درونم ...

القصه هدف از نگارش آنچه آمد معرفی بخش جدیدی بود
به نام «تیکه ها و سوتی ها» ...


همیشه و همواره برای من برخی ویژگی های رفتاری و گفتاری
آدم های دو رو برم که ماشاالله کم هم نیستند و از طیف ها
و گروه ها و اعتقادات گوناگونند برایم جالب بوده خاصه
تکیه کلامهای جالبشون!

لازم به ذکره که خود منم از این قاعده مستثنا نیستم پس
برای اولین پست این بخش تازه تاسیس می نویسم:


عجب!





*. هاهاها ....
*. به داداشم گفتم یه اسم پیشنهاد بده برای این بخش که اسم هایی بی شرمانه ای پیش نهاد کرد (!)
برا همین دیگه روم نشد از شما نظرخواهی کنم .... !!
*. البته گفتار درست این واژه تکیه کلام است. اینجا را ببینید ...

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

من و تو - 1




یه روزی به اشتباه گفت: شما خسته ایم !
منم خندیدم و گفتم من و شما نداریم که !




*. ای بابا ....
*. هر چی خواستم اینجا پی نوشت بنویسم دیدم باید سکوت کرد
و لبخند زد ...
(لبخندای منم اونایی که دیدن می دونن چقدر ملیحه !!! هاهاها ....)

*. منبعی برای عکس پیدا نکردم

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

آزمون ارشد! - 1




و همانا برای شما ارشدی قرار دادیم
تا برایتان آزمونی باشد، بس خفن !
باشد که رستگار شوید!

و آن زمان که نتیجه ارشد بر شما
آشکار شود و پرده ها کنار رود
عده ای خود را پیروز و عده ای
چوب بر آستینانند !

و آنانی که آستین ندارند آن روز در
سرور و شادی به دیگران ...(!) نشان
می دهند که ای ...ها(!) شما هم عمر
خود را تلف کردید و هم پول پدرانتان را
بروید و دور شوید که شما زیانکاران
قبل و بعد آزمونید!



*. آزمون ارشدی در پیش است، به امید موفقیت همه ارشدی ها ...
*. تشکر از دوستانم مصطفی و احسان که قسمت اول را تکمیل کردند!
*. منبعی برای عکس موجود نبود!

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

تبانی!؟





اونقدر تو این چند ساله تبانی بوده که
همش دل چرکینم که نکنه این بارم
تبانی بوده پرسپولیس ببره !!!

تو رو خدا مملکته داریم!؟



*. چقدر این روزها دلخوشی هامان نزول کرده تا سطح همینی که مثلا دربی اینبار برنده داشت!
*. خوشحالم از اینکه دیگه قضاوت داور ایرانی برامون عادی شده در دربی
*. امان از این وبلاگ مملکته داریم! هر چی خواستم جمله آخرو یه چی دیگه بنویسم
یه موقع ابهام عدم رعایت حق تالیف پیش نیاد چیز دیگه ای به ذهنم نرسید!
*. منبع عکس در خود عکس موجود است

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

شعر - 1




خدا
شب را آفرید
و بشر
تاریکی را !



*. ترجمه احمد پوری
*. دیشب آزاد شد: نامرد! دو شب منتظرت بودیم نیومدی، همون شبی که نیومدیم اومدی بیرون !!!
*. امروز فردی اونقدر شرمندم کرد که زبانم قاصره از تشکر! فقط می تونم سکوت کنم ...