۱۳۹۴ بهمن ۸, پنجشنبه

۱۳۹۴ دی ۱۸, جمعه

از دوست به یادگار دردی دارم ...

لباس تنمونه و نمی بینیم
یه عمره لباس تنمون می کنیم تا نبینیم
آبا و اجدادمونم همین بودن
اصلا میگن آدم و حوا که لخت بودن اومدن، لباس کجا بود!؟
تاریخ که کمی گذشت، تعداد که زیاد شد، آدم ها که با هم دوست شدن، دیگه وقتش بود
وقتش بود که لباس تنشون کنن که نبینن
آخه میدونی لباس جاشونو می پوشونه
لباس تنمونه و الا می دیدیم جای اون همه زخمو
اون همه زخم که از پشت زدن، دشمن!؟ نه بابا دوست!