۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

و خلقناکم ازواجا ...



زوج آفرید
اما
جدا جدا ...

که مادام
دستت بلرزد

و در انتظار
آغوشی، نوازشی، بوسه ای ...
جان بکنی و بمیری




۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

VVV



هفتصد و هفتاد و هفت روز در بند 
بدون ساعتی مرخصی 
...



×. در شب های قدر در بندان را فراموش نکنیم 
اللهم فک کل اسیر ...




برای پیر روستای خاطراتم


موهایت
- نه چون کلیشه های گذشته
دو آبشار قهوه ای -
که وحشی اند
چون دو چشم خشمگینت
که خم به پیشانی انداخته اند

دست هایت
- نه چون حریر در اشعار -
که تکه تکه اند
چون کویر خشک
چون سینه ستبرت فراخ اند

گونه هایت
- نه گلگون و نه لطیف -
که آفتاب سوخته اند
همچون ریگ زار لب هایت

های مرد روستایی رویاهایم ... نیستی!

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

برای شهدای تاریخ ...


سوال آزادی و پاسخ سکوت
- صد هزاران درد -

اینجا دلی به فعان، به گریه
- در سوگ صد ها مرد -

چقدر کوتاه و کم
- خبر موجز و مفید -

اسلحه نشانه رفت و ناگاه شلیک!






نوزده مرداد، تهران 
صابر خسروی 



۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

هذیونیات نیمه شب ...


این داستان واقعی است، پراکنده است، فهمش اهلش را می خواهد؛ اما تو باور مکن ...
باید استراحت کنم خیلی زیاد، به وسعت مرگ شاید ...

- کم صبرتر، عذاب آورتر و افتضاح تر از قبل شدم! لعنت به من ...
- قصه عذاب وجدانهای هر شب: رنجاندمش، از دستم عصبانی است، نکند ناراحت شد ...
- شب بیداری مزمن، سر درد دائمی ...
- دلم سیگار که نه! شاید الکل می خواهد! شاید حشیش! به مرگ هم فکر می کنم ...
- کجاست آن همه صبر و حوصله که بنشینم و بیاموزم ...
- دلم برای آن همه انگیزه که داشتمشان تنگ شده است ...
- دغدغه هایم هنوز پابرجاست اما ...
- چه حس بدی است ... تا به حال از کسی متنفر نبوده ام اما یکبار شد، چقدر سخت! چقدر سنگین!
از کسی متنفر شدم! تنفر! می فهمید!؟ از کسی که روزگاری دوست خطابش می کردم و هنوز هم!
یکبار بود اما ویرانم کرد ...
- خدا هم از این اقلیم بودنم رخت بر بسته است ...
- حوصله سابق نیست ...
- چیزی میخواهم که تنها آرامم کند، برای لحظه ای، ذره ای، اندکی، لختی ...
- چه زود پیر شده ایم انگاری ...


یه روز خوب میاد؟
چه فرق می کند دیگر ...


تمام ... (!؟)




×. گاهی درد و دل با هجاها و حرف ها و کلمه ها شاید آدمی را آرام کند ...

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ


وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
و اگر پروردگارت میخواست، تمام کسانی را که روی زمین هستند همگی به (اجبار) ایمان می آوردند؛ آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند!؟