۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

اندر تبلیغات (تبلیغات!؟) حجاب





این عکس را در گوگل پلاس دیدم 
بر افروخته شدم و پایش نوشتم: 

" قیاس قیاس درستی نیست ...
همین هاست که باعث شده کسی جایی پای همین پوستر بنویسه «لیاقت زن مسلمان همین است که با میمون و گوریل و خر و الاغ قیاس بشه» استدلالهای اینچنین (و به زعم من احمقانه) باعث چی میشه!؟ مثلا فکر کردیم که یه آدم اینو میخونه بعد میگه که «ااا راست میگه ها» بعد از فردا پوشیه می زنه میاد تو خیابون!؟ نه عزیز من! سی سال همین قیاس ها و شعارها شده وضع همین که تو جماعتی وقتی میگی روزه ای همه به چشم یه آدم اسکول نگاهت می کنن. وقتی میری نماز بخونی همه به چشم  یه آدم متحجر عوضی!
همین استدلال رو کمی وارونه کنیم ببینیم چی میشه، حد بر عکس این استدلال چیه!؟ گونی! یا حتی کیسه آشغال بزرگ مشکی! کمی وارونه به استدلال ها فکر کنیم: اینجوری حد والای انسانیت میشه یه گونی مشکی که راه میره! می بینی چقدر پست و وقیح و مزخرف شد! همین حسی که بهت دست داده به همون آدمی که با یه استدلال بهش میگی حیوون بهش دست میده و اینجوری دین گریز میشه 

اون دنیا همه مسئول دین گریزی هایی هستیم که در جامعه اتفاق افتاده ... "





اینها را نوشتم 
و بعد از زور سر درد تا صبح نخوابیدم ...

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

لینک مطلبم در مجمع دیوانگان




مجمع دیوانگان در فراخوانی خواسته است تا در مورد این عکس به دو پرسش زیر پاسخ گویم:

1- خیلی خلاصه نظرتان در مورد چیستی هنر را بنویسید.
2- با توجه به دیدگاه شما آیا این نقاشی یک اثر هنری محسوب می شود؟

۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه

روایت انتظار ...




روایت «انتظار» روایتی سلبی است. روایتی که در آن منتظر تنها چیزی که می داند این است که اوضاع فعلی خوب نیست. روایتی که در آن واقعیت فعلی نامطلوب است و باید در برابر آن به مقاومت پرداخت: مبارزه با اکنون بودن، حتی بی هیچ دغدغه ایجاب!

که غیر از چنین روایتی فهمش برای چون منی عجیب است. فهم منتظری که راضی است به شرایط موجود! و چه بد منتظری است و چه بد انتظاری است، منتظری و انتظاری این گونه ...
بسیار متعجبم از منتظرانی که به اکنون بودنشان راضی اند. نه تنها خوشحالند، که می بالند که در زمانه ی «امام» و «آقا» و «رهبر» و «شاه» و «رئیس» و «مرجع» و «استاد» و هزار عنوان قدرتمند دیگر زندگی می کنند -از «دوران شاه خدا بیامرزش»ان تا «دوران طلایی امام»شان تا «دوران با شکوه  انقلاب»شان تا «عصر روشنگری»شان تا «رنسانس»شان تا «گفتگوی تمدنها»یشان تا «دوران ولی امر مسلمین جهان»شان تا «تجلی دموکراسی»شان تا «ورود به دروازه تمدن»شان و تا و تا و تا و ..- و چنین انتظاری در فهم قدرت من نیست. این گونه راضی شدن به شرایط موجود و مسحور و خوابگرد شدن روزگار ...

و چه عجیب است برای چون منی دیدن منتظرانی که چنین ساکن، غرق در اکنون بودنشان برای آمدن منجی، صبح و شب، «ادرکنی»شان و «دعای فرج»شان لقلقه زبانشان است و یکبار از خود نمی پرسند که بیاید که چه!؟ اگر اوضاع خوب است که برای چه بیاید!؟ و سخت عجیب است فهمش ...

تناقض میان رضایت از اکنون بودن و انتظار، سخت عجیب است ...





×. روایت سلبی در اینجا همان است که گفته شد: مقاومت در برابر وضع نامطلوب موجود 
و این مقاومت در برابر وضع مکان مند و زمان مند اکنون لزوما شرایط ایجابی نمی خواهد که حالا چه خواهد شد ...

×. آن همه مثال آوردم که منظور ذهنیم را بیان کنم که این شرایط موجود، تاریخمند و مکانمند است و علاوه بر آن  منحصر به شرایط زمانی و مکانی فعلی نیست ... 
امید که کژ فهمی ایجاد نشود 

×. مطلب مرتبط:

×. منبع عکس (+) 



۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبه

دیالکتیکهایش ...




جامعه اسلامی را باید حفظ کرد یا اسلام جامعه را حفظ می کند؟
بر سر تلاش بر پاسخگویی به مسئله اول همیشه راحت ترین کار متوسل شدن به بخش اول سوال و اعمال توان با توسل به اصل نهی از منکر بوده، اصل پر حاشیه با سطوح مختلف که همه در یک نیرو خلاصه شد؛ با یک شدت اعمال گزینشی بر اساس ظاهر فرد مخاطب...
این تکامل اخلاقی در عرفی کردن دین به دستان پر توان نیروهای داخلی که جهاد اصغر را بر جهاد اکبر ترجیح می دهند، همیشه تضاعفی بوده و تلاشی مبهوت کننده برای تبدیل و تولید ایدئولوژی در جامعه دارند تا بتوانند سعادت را سمت مدینه فاضله ای از تفکرات تاریخی داخل ذهن خود سوق دهند. تلاشی که بر پایه تفکر ایجاد شهرها بر اساس امنیت بوده و بی دشمن چگونه به مسئله امنیت می توان اندیشید؟ پس چاره ای جز تولید دشمن داخلی می توان تصور کرد؟ دشمنی بر گرفته از مردم و تلاشی برای باز پس دادن امنیت به مردم و بازی دُور وار برای چرخاندن چرخ حیاتی جامعه...
در این چرخش نقش اسلام کجاست؟ می توان نقشی جز محرک تولید دشمن از آن متصور شد؟ یعنی جز اصل نهی از منکر که می تواند در این چرخش بازتولید ایدئولوژی دشمنی (با ظرفیت های مختلف که بر اساس تعارف و نیازها) برای بر هم زدن امنیت ایجاد کند، کدام اصل دیگر اسلام کاربردی مناسب برای این تفکر از خود بروز می دهد؟
باز به مسئله باز گردیم... ابزار این قدرت چگونه می تواند عمل کند؟ وقتی ابزار ایجاد امنیت ایدئولوژیکی، همان نیروهای ایجاد امنیت فیزیکی باشند، در این تقابل سهم مردم چیست؟ مردم شاید نیاز به بستری برای ایجاد آرامش و اعتماد دارند. نیرویی فراتر و قدرتمند تر از افراد... و این یعنی شروع دو قطبی شدن مردم. یعنی قرار دادن نیروهای اهریمنی در یک سمت و نیرو های خوبی در سمت دیگر و در این میان، نیروی انتظامی سهم خوبی از آن خود می کند یا بخش نیروهای اهریمنی؟
شاید پاسخ این سوال شروع پیدایش بدن های برهنه در جامعه است ... بدن هایی که سرگردان به نظاره شرایط می نشینند و گریزی جز بازی دراین چرخش نیروها ندارند...


پس:

بیا در آغوش اسلام

مکان مهدیه تهران ومیادین اصلی شهر مخصوصا ونک و ولیعصر


---------------



×. این متن نوشته استاد دیروز، رفیق این سالها و برادر امروزم مهدی است که افتخار داد تا متنش در بلاگ حقیر به طبع برسد.



×. و اما موخره پراکنده من بر متن:

«برای فرار از ناامنی در آغوش استبداد پریدیم»
جان کلام پیران برای تبیین جامعه ایرانی همین است گویا ...

و اینجا برهه ایست (moment) که در یک توامانی (conjuncturalation) چند حادثه متعدد در هدفی مشترک -برای کسب قدرت- به تصادم می رسند: سیاست مدار، بازار و فقیه! 
اینجاست که فقیه در کنار سیاست به قدرت ورزی می پردازند. این پاک دینی مدرن با تلاش در جهت التیام دردهای فردی جامعه و با توسل به مفاهیمی گنگ و مبهم چون حکمت و سرنوشت سعی در تثبیت مقبولیت خود کرده و با تلاش برای نقش آفرینی به مثابه یک نیروی اجتماعی عظیم و تثبیت مشروعیت خود دست به تقسیم بندی ها و ایجاد تیپولوژی های مختلف می زند: خودی و بیخودی! 
خودی و بیخودی مهمترین دسته بندی این فقه آلوده به قدرت می شود و این پاک دینی مدرن پا را فراتر نهاده در پاسخ به مخالفانش سه حکم بیشتر نمی دهد: ممنوعیت، عدم وجود و یا تحمیل سکوت (و چه خوب فوکو این سه را تبیین کرده است)
و حال این قدرت ایدئولوژیک با ساخت سوژه های خوابگرد خود و طرد مخالفان خود به این دو قطبی خودی و بیخودی دامن می زند و اینگونه مدام با بزرگ سازی آن منِ دیگری خود، خود را و هویت خود را و قدرت خود را باز تولید می کند. 
دشمن است که محور اصلی چنین تو امانی است و عمود خیمه چنین نظامی!


×. پست کمی مرتبط: