۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

من و تو - 1




یه روزی به اشتباه گفت: شما خسته ایم !
منم خندیدم و گفتم من و شما نداریم که !




*. ای بابا ....
*. هر چی خواستم اینجا پی نوشت بنویسم دیدم باید سکوت کرد
و لبخند زد ...
(لبخندای منم اونایی که دیدن می دونن چقدر ملیحه !!! هاهاها ....)

*. منبعی برای عکس پیدا نکردم

۵ نظر:

  1. به یاد زیباترین دلنوشتون افتادم.
    اگه گفتین کدومو می گم؟!

    پاسخحذف
  2. اتفاقا منم یه دوست داشتم که بهم گفت از جلوی چشام خفه شو
    منم گفتم صداتو رو من فریاد نکن
    اون گفت کی با تو غلط کرد
    من گفتم . . . من دیگه چیزی نگفتم
    من سنگ پرتاب کردم
    بازم ممنون که اومدی
    سلام . . .

    پاسخحذف
  3. روز معلم تا آخرين كلاس وايسادم از كلاس كه بيرون اومد بهش گفتم استاد روزتون معلم . لبخند زد و گفت حتماً مباركه ديگه نه ؟؟؟

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !