۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

ایهام -1



صفای تو اما گلی پایدار است !

--------------------------------------------
*. این پست مخاطب خاص دارد!
*. قطعه ای است از فریدون مشیری
*. یک ویرگول چه ایهامی ایجاد می کنه! (قبل و بعد اما!)
*. این روزا چقدر بهانه هست برای دلتنگی!


همینجوری - 3


سه ساعت و پنجاه دقیقه منتظرش وایسادیم
بازم آزادش نکردن !

اللهم فک کل اسیر!
ایشالا فردا ...

*. دعا کنید ...



۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

واژه شناسی - 1 : دلگیر


یه روزی ازم پرسید: دلگیری
دل گیر شدی از من !؟
از ته دل گفتم: آره !

نمی دونم اون موقع فهمید یا نه منظورمو!
آخه منظورم این بود که آره دلگیر شدم
دلم گیرت افتاده!


---------------------------------

چه واژه ایه دلگیر شدن، یعنی دلت گیر کرده، گیر کسی شده!
بعد کلی فکر کردم که چرا خب وقتی ما از دوستی ناراحتیم
میگیم دلگیر شدم ازش !؟
یهو یاد این بیت افتادم که خب دوستیم
اون اگه کاری کرده که من ناراحت شدم خب به من توجه داشته!
اگر با من نبودش هیچ میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی!

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

افکار پریشان - 2


نکند تو نیز تصمیم داری یارانه نگاهت را هدفمند کنی!؟




پی نوشت: می ترسم که در خوشه سوم نگاهت قرار گیرم!


*. منبع عکس رو هر چه گشتم نیافتم

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

در آغوش زندگی


در آغوش زندگی


کودکی که بعد از 8 روز از سهمناکترین زلزله دو قرن
اخیر در هایتی از زیر آوار بیرون کشیده شد
پیشنهاد می کنم لذت دیدن عکس العمل تیم امداد رو در
این عکس از دست ندهید!


--------------------------------------

پی نوشت 1: بهانه این عکس در آغوش کشیدن زندگی توسط یک دوست ارزشمند بود
که خبر داد جواب آزمایش سرطانش منفی است ....

پی نوشت 2: مگه میشه اون خبر رو شنید و این عکسو دید
و به شاهکار جان ویلیامز با عنوان تم فهرست شیندلر گوش
داد و اشک نریخت!؟
(از اینجا دانلود کنید)

*. منبع عکس در زیر آن آورده شده است ...

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

سحرم دولت بيدار به بالين آمد / گفت بر خيز كه معشوق تو از چين آمد!


کم کم دارم فکر می کنم ما خودمونم چینی هستیم
که چینی ها فقط رو ژنمون کار کردن که چشامون بادومی نباشه ...


*. عنوان شعری است از ناصر فیض

حادثه بد - 1



بدترین حادثه اینه که تو اتوبوسی بعد ایستگاهه آخره
و تو هم از خدا بی خبر، یهو یکی پامیشه تندی
میری با زرنگی میشین سر جاش
و کلی خر کیفی که نسشتی!
بعد یهو نفر بغلیت میگه:

«آقا پاشو ایستگاهه آخره



پی نوشت: این خاطره رو یک دوست (مصطفی) برام تعریف کرد که گویا درگیر این ماجرا شده بوده !!!