۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

افکار پریشان - 23: و شهری که خسته است ...


و شهری که خسته است ...
و شهری که دائم دارد عرق می ریزد از این همه بلا، این همه مصیبت!
و شهری که داغ است، سوزان است!
و شهری که بی درد شده است و درد بی دردی علاجش آتش است!
و شهری که آب پاک ندارد ...
و شهری که از شرم زیر دود و غبار خود را پنهان کرده است!
و شهری که گشت دارد اما امنیت ندارد!
و شهری که گدا آری، فساد آری اما کار ندارد!
و شهری که آسمانش دیگر آبی نیست!
و شهری که ...
و شهری که دارد می خوابد ...
و رویا می بیند ...
رویایی به لطافت همان روزهایی که هنوز این شهر نفس می کشید!
رویایی به استواری همان روزهایی که چشم میلیونها نفر به خیابانهایش دوخته بود -و چه امیدها که نشکفته پژمرد!-
رویایی به پایداری همان شعارها و شعورها!
رویایی به شیرینی همان روزهایی که آبش را می شد در شیشه کرد و به عنوان آب معدنی فروخت!
رویایی به برکت همان لوطی ها و داش آکل ها!
رویایی به عظمت سخنان تراویده از حسینه ارشاد!
رویایی به ...

و شهری که دارد می خوابد ...
و شهری که به خدا خدا ندارد!


*. نوشته هایی است از سر درد! زیاد جدی نگیرید ...

*. دوستی پیام داد که روزت مبارک! گویا روز جوان است ...
روز جوان بر آنهایی که فکر می کنند روز دارند مبارک!

*. یاد این شعر آن شاعره بزرگوار افتادم که این روزها گویا تولدش است:
هر چند دخمه را بسیار خاموش و کور می بینم
در انتهای دالانش، یک نقطه نور می بینم!

...


*. عکس از آرش حمیدی

۱۷ نظر:

  1. خب عزیز دل چیزی که میشه درستش کرد انقدر ناراحتی نداره که
    خودمون میسازیمش
    این شهر خفست اما هنوز آسمونش رو میشه با زوج و فرد کردن و قانونای درست حسابی سفیدش کرد
    این شهر آبش پاک نییست اما میتونییم تصفیش کنییم
    این شهر خدا نداره اما خدا هواش رو داره هر چه قدرم ما ناخدا شده باشییم خودش هوامون رو داره
    شهرمون آبی آسمونش شده خحاکستری اما هنوز دست بچه هاش مداد رنگی هست که رنگ کنن
    شهرمون پر گداس و فساد اما بر خلاف تو من مییگم هنوز داش مشتیایی هستن که دست اینارو بگیرن
    تو از یه طیف من از طیف دیگه
    اما جفتمون میدونییم که میتونییم مملکتمون رو بسازییم!!!

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  3. من هنوز یه حموم عمومی میشناسم اگر جمعش نکرده باشن دو تایی باهم شهرمون رو میبرییم که هم یه حموم بره که تمیز شه هم دلاک قلنجش رو بگیره که خستگیش در ره
    :)

    پاسخحذف
  4. این دل سیاه آدماست که انقدر تاریک شده که دیگه نمیتونه روشن بشه و شهرو روشن کنه.....
    ما جوانیم. روز داریم و روزی روزهایمان را از خدا میطلبیم نه از اغیار.
    اگر این فکر سیاه 2012 ای را دور بیندازید نقطه های نور را با تمام وجود حس خواهید کرد.

    پاسخحذف
  5. چقدر رویایی!
    واقعا اون نقطه نور رو داری می بینی؟
    بعیده ها!!! هست یا نیست؟

    پاسخحذف
  6. به امیر عزیز:

    کورسوی امیدی می بینم ...

    پاسخحذف
  7. به امیر عزیز:

    در ضمن به حموم احتیاج نداره حتی طبیبم نمی خواد حکیم م یخواد این شهر ...

    پاسخحذف
  8. به ناشناس گرامی:

    2012 رو نفهمیدم منظورتون چیه !
    ولی کورسوی امید رو می بینم

    پاسخحذف
  9. به صنوبر عزیز:

    آؤه می بینم هست اما دوره !!!

    پاسخحذف
  10. نور آید ز دورها ز سرزمین نورها!

    این شهر هنوز هم نفس میکشد به حرمت اندیشه انانی که می فهمند و میبینند و دم بر نمی آورند

    خورشی شهرمان هنوز تابان است غبار گرفته است اما هنوز سیاه نشده است

    باید بلند شویم برای خانه تکانی

    شیشه ها باشما بگذارید از قلبهامان شروع کنیم

    پاسخحذف
  11. صابر چرا این جوری شدی :(

    پاسخحذف
  12. هوالخلاق

    حضرت حافظ :
    در خرابات مغان نور خدا میبینم
    این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم!!!

    آرام و خلاق و البته پرنور زي ... .
    ارادتمند :...::::a creative mind a min::::...

    پاسخحذف
  13. به مجنون عزیز:

    چجوری رفیق !؟

    پاسخحذف
  14. یه جوری دیگه

    یعنی اون جوری دیگه نیستی

    یه جور دیگه ای

    پاسخحذف
  15. سلام این پست رو واقعا زیباااااااااااااااا نوشتی با اجازت از روش یه کپی برداشتم شاید بزارمش تو فیسبوکم
    اجازه هست دیگه؟؟؟؟

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !