۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

افکار پریشان - 15: ...



...





*. چقدر این سه نقطه پرند از حرفهای نگفته!
چه بگویم؟! ...
آنگاه که سکوت همدم بغض های فروخورده است ...



۲۰ نظر:

  1. خب اول که به قولی اول
    دوم که بقض فرو خرده ام چگونه نگریم
    سوم که ای بابا
    چهارم که کوه انرژی ایران چش شده
    پنجم که ...
    شیشم که ...
    هفتم که ...

    پاسخحذف
  2. ایکاش عشق را زبان سخن بود...

    پاسخحذف
  3. به مجید عزیز:

    کاش کاش کاش ...

    پاسخحذف
  4. ...

    بهتز از این حرفی نداشتم!

    پاسخحذف
  5. به سرکار خانوم زینب گرامی:

    ممنونم ممنون

    پاسخحذف
  6. هوالخلاق

    ........................
    .................................
    .................................
    ................................. .

    ... زي ... .
    ...... : ...3z

    پاسخحذف
  7. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  8. به تریز من تریزمن:

    ممنونم
    تو هم ...زی زی زی زی زی !

    پاسخحذف
  9. قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز / ورای حد تقریر است شرح آرزومندی...

    پاسخحذف
  10. به صنوبر عزیز:

    قلم را توان گفتن و نوشتن خیلی چیزها نیست

    پاسخحذف
  11. نه چندان غریبه۹ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰:۳۶

    از همون ابتدای تاریخ بشر آدما حرفایی واسه گفتن داشتن که هیچوقتِ هیچوقت نتونستن بیانشون کنن...
    دوست عزیز تو هم به تاریخ پیوستی مبارکت باشه...
    از اون سه نقطه ها
    و در نهایت به یاد روزگار نه چندان دور خودت:
    هاهاها...
    ...
    ...
    همیشه موفق و شاد باشی

    پاسخحذف
  12. سلام عموصا جون؛
    یه وقتایی آدم محکوم به سکوته!
    یه وقتایی آدم مجبور به سکوته!
    یه وقتایی آدم مختار ِ سکوته!
    ...
    و تمام زندگی پر ِ از این " یه وقتا" !!!

    پاسخحذف
  13. سلام

    گرچه شما سكوت مي كنيد اما . . .



    دردهای من

    جامه نیستند

    تا ز تن در آورم

    چامه و چکامه نیستند

    تا به رشته ی سخن درآورم

    نعره نیستند

    تا ز نای جان بر آورم


    دردهای من نگفتنی

    دردهای من نهفتنی است


    دردهای من

    گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

    درد مردم زمانه است

    مردمی که چین پوستینشان

    مردمی که رنگ روی آستینشان

    مردمی که نامهایشان

    جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

    درد می کند


    من ولی تمام استخوان بودنم

    لحظه های ساده ی سرودنم

    درد می کند


    انحنای روح من

    شانه های خسته ی غرور من

    تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

    کتف گریه های بی بهانه ام

    بازوان حس شاعرانه ام

    زخم خورده است


    دردهای پوستی کجا؟

    درد دوستی کجا؟


    این سماجت عجیب

    پافشاری شگفت دردهاست

    دردهای آشنا

    دردهای بومی غریب

    دردهای خانگی

    دردهای کهنه ی لجوج


    اولین قلم

    حرف حرف درد را

    در دلم نوشته است

    دست سرنوشت

    خون درد را

    با گلم سرشته است

    پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

    درد
    رنگ و بوی غنچه ی دل است

    پس چگونه من

    رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟


    دفتر مرا

    دست درد می زند ورق

    شعر تازه ی مرا

    درد گفته است

    درد هم شنفته است

    پس در این میانه من

    از چه حرف می زنم؟


    درد، حرف نیست

    درد، نام دیگر من است

    من چگونه خویش را صدا کنم؟

    پاسخحذف
  14. سه نقطه
    این روزا چه نقطه بزاری چه نزاری می رم تو حال و هوای پارسال.
    و امیدی که زنجیر شد
    سلام رفیق صابر . . .

    پاسخحذف
  15. خب این 3 نقطه منا یاد این مصرع میندازه که:
    ...
    چه گویم که نا گفتنش بهتر است

    پاسخحذف
  16. آه! يك عالمه حرف است كه بايد بزنم
    ولي انگار زبانم شده پامال دلم...

    اين جور وقت ها همين نقطه ها كارشان را خوب بلدند و مي توانند به سادگي پر كنند جاي تمام واژه هاي ناگفته را.

    پاسخحذف
  17. ...
    سکوت و واژه های آبستن
    من و فریاد ماس
    مماس ِ فریاد ِ دیر رس
    ...
    135

    پاسخحذف
  18. سلام. عموصا، چرا چند روزه نیستی؟ مریض شدی؟ ما دلمون تنگ شده هااااا.

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !