۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

لحظه ای تامل - 9:سر تعظیم در برابر حضرات دوست!





امروز روز جالبی بود و اتفاقات جالبی رخ داد!

طرح زدن روی دیوار، سر وقت اومدن استاد شبیه سازی، رفتن به فوتبال 

اونم مجانی (!) و خیلی حوادث دیگه اما یکی از این حادثه ها جدا عالی بود 

(به کسی نگیدا اینقدر عالی بود که بعدش گونه هام تر شد!) اونم این بود که 

دو تن از دوستان نزدیک سر کلاس با آرشام (لب تاپم!) شعری گفته بودند 

که اومدن و خوندن و من جدا حظ نفس بردم ...

 متن شعر در زیر اومده:





عمو خسرو آویژه*    هستش یه مرد ِ ویژه

مست و ملنگو شنگول    دوستاشو می زنه گول

یه یلیه تو میم فِ            گرچه خیلی ظریفه

ارادتش به دکتر               زیاده ولی با غر

گرچه خیلی ظریفه          دلش پاکو لطیفه

ولی گاهی با قیچی         می کنه کاره پوچی

دست آقای حمزه        خورده کلی بخیه

عمو حالا نادمه            واسه حمزه خادمه

وقتی درو می کوبی        با لحن مهربونی

می گه بفرمایین تو       خوش اومدی کوچولو

عمو به این باحالی       تو دانشگاه ندیدی

وقتی که غصه داره       که از چشاش می باره

بازم می خنده و باز        میخواد به روش نیاره

ولی عمو تو با ما         نمی مونی تو تنها

هواتونو ما داریم         .........................






*. همین دوستان بزرگوار از سر لطف منوعمو خسرو آویژه می نامند 

*. نمی دونین وقتی این شعر رو برام خوندن چجوری خر کیف شدم! 
(واقعا تنها واژه ای که مناسب دیدم خر کیف بود!)

*. غالبا شما هم فکرتون رفت به این سمت که اون چندتانقطه احتمالا 
فحشی چیزی بوده دیگه که حذف شده دیگه! برا منم همین چندتا نقطه 
رو خوندن!!!


*. جدا از این دو دوست بسیار تشکر می کنم! چند روز پیش می خواستم 
به مناسبت روز معلم برا تمامی دوستان دانشگاه و ... متنی بنویسم و 
روزشون رو (به این خاطر که مدتی در زیر سایه شون تلمذ می کنم و جدا
حلقه دوستان نزدیکم استادان منن) تبریک بگم که باز هم کم کاری کردم و 
نشد ... منتظر یه وقتم برا نوشتن درباره عظمت نگاهشون ...

*. این هم عکس همین حادثه دست مصطفی حمزه که در شعر آمده:
شرح ما وقع هم اینکه مصطفی دست منو گرفت پیچوند منم با قیچی
دستشو بریدم ... همین !


*. تایتل نوشته لحظه ای تامل است برا خودم!

۴ نظر:

  1. ... آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی !

    پاسخحذف
  2. چقدر بیت چهار از پایین منو به فکر فرو برد
    باز به آشنایی و منان من فکر کردم و باز اینکه:

    آضنایی عجب واژه عجیبی است ...

    پاسخحذف
  3. خداییش این همه استعداد اون دو دوست شاعر مارم به تعجب واداشته!
    خداییش خیلی خوشحال شدم
    خیلی خوشحالم که حلقه دوستانتون یا همون منانتون هروز صمیمی تر می شوند امیدوارم هروز بیش از روز قبل خوشحال باشید و در این حلقه مهربانی شاد باشید



    حالا راستشو بگممممم که حسودیم هم شدااااااااااااا اونم در حد تیم ملی!!!!!!!!

    چراشم چندین تا دلیل داره،که اولیش اینکه در حلقه دوستان این ور آب خیلی کمتر صفا و صمیمیت دوستان اون ور آبم را دیدم شاید فقط به خاطر اینکه این جا همه یک جورایی دارن واسه زنده موندن خودشونو میکشن
    و این باعث شده یک لحظه لبخند واقعی هم از خودمون دریغ کنیممممممممممم

    دومم اینکه خب حسودیم داره دیگهههههه هاهاها

    بازم بگممممممممممم با همه شدت حسودیم خوشحالیمممم خیلی بیشترررررررررررهههههههه پس هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    به افخاره عمو خسرو آویژه با برادر زاده های ویژه ویژه

    پاسخحذف
  4. دسته دوستاتون درد نكنه ولي پيشنهاد ميكنم حنما يه كلاس ادبيات برن

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !