۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

بعضی روزها ...

بعضی روزها هست که باید صبح از رخت خواب بیرون نیای، پتو رو بکشی رو سرت تا شب شه بس که روزهای لعنتی و عوضی هستن!

همین ...

۱۳۹۱ مهر ۱, شنبه

آینه بوی کفن میداد ...

دروغ می گویی 
نه!
باور نمی کنمت ...

دروغ می گویی 
لعنتی!
دروغ می گویی 


نه! 
من این گونه نبوده ام 

نه!
نه!
کذب محض است 
من این گونه نبوده ام 

...

دروغ می گویی آینه 
«این» کیست!؟

نه اشتباه نشانم مده 
من «این» را نمی شناسم 

من چیز دیگری بودم 
«این» چیز دیگری است 
کجا لبخندهای من اینقدر لاغر بود!؟

دروغ می گویی آینه 
این اخم طولانی و این سردی نگاه ...
نه  «این»  من نیستم 

«این» کدام لاشه مرده ای است که نشانم می دهی!؟
من هنوز کفش های مرگم را به پا نکرده ام 
که سردی نگاه مرده ای را به من نشان میدهی!

نه آینه «این» من نیستم 

هیچ قابی از من اینگونه نبوده است 
اینچنین تنها ...
اینچنین خسته ...
اینچنین مرده ...

کدام قاب پیش ازین مرا این گونه تصویر کرده است!؟ 
من که همیشه در هیچ قابی تنها نبوده ام 
حال چه شده است!؟

...


که را گول می زنی کمر خم کرده ی عاقله پیر!؟ 
«این» تماما تویی!

آه ...
که چقدر بد است چشم دوختن به واقعیتِ بودنِ خویشتن



یعنی من خویشتن خویش را گم کرده ام!؟


های تصویر درون آینه!
تو اینگونه نبودی 
کجا تو را گم کرده اند!؟
کجا گم شده ای!؟




۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

خودکشی مجازی و مرگ یک وبلاگ دیگر ...

در میان این همه هیاهو و خبرهای خوب و بد دنیای واقعی و مجازی و در زیر لایه این همه بحث های داغ سیاسی این روزها، اتفاقاتی می افتد که از دیده ها پنهان است 

قدرت، فرهنگ و زندگی روزمره مامن و پناهی بود برای ثبت اندیشه های یک انسان که چند وقت پیش -درست 25 روز پیشتر- صاحبش آن را بست. کوتاه بود و سنگین پاسخ، وقتی علتش را پرسیدم: 
« سلام 
بستمش آقا صابر 
سلامت باشید 
بدرود »

غمگین بود بدل شدن فضایی که روزگاری محل بحث های تامل برانگیز و خاصه مناقشات شیرین بین او و بهرنگ صدیقی پیرامون تعامل یا تخاصم با دولت بود به بیلبورد تبلیغاتی ساعت سواچ! 

غمگین بود بسته شدن بلاگی اینچنین ...



*. امروز در گودر در بخش «راسته جامعه شناسی»ام ناگاه دیدم که در وبلاگ قدرت، فرهنگ و زندگی روزمره پستی آپ شده و ناخودآگاه تندی رویش کلیک کردم تا سریعتر بخوانم مطلب محمد رضایی عزیز را که با مطلبی با عنوان «خرید گیرنده دیجیتال کامپیوتر» برخوردم که به یادم آورد تعطیلی بلاگ ارزشمند دیگری را ...
خودکشی یک بلاگ، بستن یک اکانت، دیسیبل کردن پلاس و فیس بوک و مصادیقی ازین دست که به تعبیری «خودکشی مجازی» است تلخ است، سوگ دارد و شاید دورکیمی لازم است تا تحلیلش کند ...