۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

تلنگری به خودم - 13: معرفتتو!



چقدر گاهی دوری بد است 
شاید هم خوب! کسی چه می داند ...

آخر دوری بی خبری می آورد ...
آن وقت در اوج این خبری ها -دلت که تنگ می شود- از لا به لای آثاری هم که پیدا می کنی از یک دوست، می گردی تا احوالش را دریابی؛ می گردی تا مطمئن شوی که خوب است، تا خیالت راحت شود.
اما همین دقت کاذب انگاری کار را خراب می کند؛ هی می خوانی متن را که تفسیری درست پیدا کنی غافل از این که نویسنده شاید تند تند نوشته است و شاید اصلا خیلی هم به واژگانش دقت نکرده یا مفهومی دیگر را می خواسته بگوید و هزاران شاید و اما و اگر دیگر که دائم صحت تفسیر تو را زیر سوال می برند ..

بعد به ناگاه با تلنگر یکی از همین دوستان یا به تعبیری «دیگر منان منت» به خود می آیی و می گویی: چقدر بد است که آدم در این شرایط بخواهد در همان دوری و بی خبری اکتفا کند به چند عدد واژه ای که نه معلوم است زبانش چیست و نه لحنش و نه هیچ چیز دیگرش!
برداشتن تلفن و پنج دقیقه ای صحبت کردن و حتی نه تلفن هم نه، برداشتن گوشی و تایپ همین که "فلانی به یادت بودم حالت چطوره؟" سخت نیست انگاری ...


×. همین الان تلفن را بردار و از دوستانت خبری بگیر ...


۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

افکار پریشان - 71: آه پس که این طور ...



بله درست همون موقع که شما در فکر سرکوب و حصر و بند و اعدام بودین
همون موقع که شما در حال دعواها و گرو کشی های سیاسی بودین
همون موقع که شما در فکر بصیرت آدم ها بودین
همون موقع که شما بتی از احمدی نژاد ساخته بودین و داشتین می پرستیدینش (اونم قاه قاه می خندید احتمالا)
همون موقع که شما حتی تو فکر استیضاح همون بتی که ساخته بودین بعد خانه نشینی اش بودین
همون موقع که شما در فکر کش دادن و ندادن اختلاس و دزدی و باند فاطمی و وزیر و وکیل بودین
همون موقع که شما به فکر دکترای کردان و توکلی و ... بودین
همون موقع که شما به فکر فحش دادن به اعراب بودین
همون موقع که شما تمام دغدغه تون این بود که مشایی رو از احمدی نژاد جدا کنین
همون موقع که شما در فکر سایز کت هاکوپیان برای ملوانان انگلیسی بودین
همون موقع که شما دائم در پی ایجاد و پرورش جریان انحرافی بودین برای اینکه خودتونو موجه جلوه بدین
همون موقع که شما در فکر 140 هزار سند بودین
همون موقع که شما تو فکر خراب کردن هنرمندا و فوتبالیست ها و چهره های مخالف بودین
همون موقع که شما دغدغه تون تلاش برای عدم شعار مرگ بر چین و مرگ بر روسیه بود
همون موقع که شما نهایت تلاشتونو می کردین که سوریه رو از بهار عربی جدا کنین
همون موقع که شما تو فکر گشت ارشاد و جمع آوری ماهواره ها بودین
همون موقع که شما در فکر «آینده دور!» و نظام پارلمانی بودین
همون موقع که شما در فکر بیداری اسلامی و وال استریت و 99٪ بودین
همون موقع که شما در فکر الگوی مدیریت جهان بودین
همون موقع که شما به فکر کوهنوردان جاسوس آزاد شده آمریکایی بودین
همون موقع که .....

آره تو همه «همون موقع ها» ترکیه داشت استراتژی می چید
داشت به جای «سیاسی بازی»، «کار سیاسی» می کرد
داشت جایگاهش رو در جهان اسلام آروم آروم بالا می کشید و خودش رو تثبیت می کرد
داشت خیلی ظریف رو خودش تبلیغ می کرد و محبوبیت سازی می کرد
تا جایی که خیلی از ماها هم انگاری تو ایران مبهوت همین ترکیه شدیم ...

کاشکی ....


×. متن در ارتباط با این خبر است:
الغنوشی: ترکیه الگوی مناسبی برای آینده سیاسی تونس است (+)

×. این روزها همش بحث جنگ نرم است انگاری. توهم است و گرنه ایران مدت هاست جنگ نرم را باخته است ...

×. کاری به خوب و بدی این ور و یا حتی خوب و بدی ترکیه ندارم صرفا حرف هایی بود که راه گلو را بسته بود ...

×. عکس انتخاب یک دوست 



۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

سیمرغ دیکتاتوری !



«دیکتاتورها یا عبرت می گیرند و یا برای دیگران عبرت می شوند»



امیرالمومنان مسلمین جهان، معمر قذافی هم مرد!
درست است که نرون مرد اما انگار اشکال جای دیگری است: اشکال در ما مردم نرون ساز است انگاری!
یک وجه این نرون سازی همان است که می بینیم همین مردمان که روزگاری برای دیکتاتورهایشان صف می کشیدند و کف و دست و هورا، به یکباره طغیان می کنند و مرگ و لعن و نفرین!
اما وجهه بدتر قضیه درست همانجایی است که می بینیم همین مردمان از خقفان و ترور و قتل و اسارت به تنگ آمده می شورند و خود در قامت موجودی انگار پست تر و بی شرم تر از دیکتاتورشان او را زیر لگدهاشان تکه پاره می کنند! می ایستند و لبخند زنان با او عکس یادگاری می اندازند و اینطور خود دیکتاتوری را بازتولید می کنند. چونان سیمرغ که از خاکستر خودش بر می خیزد انگاری اینطور دیکتاتورها هم از دل خودشان و جسد سوخته شان خود را مجددا باز تولید می کنند ...
فراموش نکنیم: دیکتاتورها یک شبه دیکتاتور نمی شوند ...


×. دروغ چرا ترسیدم! با دیدن عکس تکه پاره شده قذافی!
برایم دیدن محاکمه یک دیکتاتور دیگر در مصر قابل تحمل تر بود -هر چند امیدی هم به دادگاه ندارم- اما دیدن بدن تکه پاره و خوشحالی مردمان دور و برش حالم را عوض کرد! ترسناک بود!
نمیدانم چرا خاور میانه اینطور است! ترسناک و عجیب! در عین اینکه امید بخش است، وحشتناک!
با دیدن جسد قذافی تا آمد گل لبخندمان بشکفد گسیل جملات و مفاهیم و تصاویر و تحلیل ها به مغزم، لبخند را نشکفته پژمرد!
«عدالت و بی عدالتی نقطه حساس همه انقلاب ها هستند: از این نقطه است که انقلاب ها زاده می شوند، از همین نقطه هم هست که راهشان را گم می کنند و می میرند! ... به سهولت می توان تنبیهی را که حساب پس نداده است موجه جلوه داد، با این حال این همچنان نوعی بی عدالتی خواهد بود» (+)

×. امیرالمومنان لقبی بود که خود قذافی و طرفدارانش به او داده بودند (+)

×. عکس از رویترز


۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

لحظه ای تامل-38: ساختار، عاملیت و من بی اطلاع بیچاره!



در ترم جاری افتخار حضور در کلاس محمد رضایی نصیبم شد. از آنجایی که تکلیف نمودند ادراک هر فرد از پیش مطالعه های درس به صورت پستی در بلاگ نوشته شود. لذا این پست اولین مشق شب من است در این باب؛ امید که مقبول طبع واقع شود: 


نداشتن پیش زمینه مطالعاتی علمی  و آکادمیک در باب یک موضوع از دو منظر قابل بحث است: یک آنکه به دلیل عدم آشنایی با قالب های ساختاری تثبیت شده در آن علم و پارادایم های فکری تثبیت شده (و بعضا بدیهی فرض شده) در ذهن عالمان آن علم؛ آدمی فارغ از هر گونه موضع پیشین علمی در خوانش و تحلیل یک متن به اظهار نظر می پردازد (البته میدانم که هیچ آدم بی موضعی وجود ندارد، منظورم بیشتر موضع گیری های سرسختانه و متعصبانه و بدیهی انگارانه تئوری ها و نظریه هایی است که پیشتر خوانده و قبول کرده و حالا به هیچ قیمتی حاضر نیست اگر حق را در مخالف آن نظر دید بپذیرد و به راحتی کشتن پشه ای تنها با این عبارت که فعلا مصلحت نیست بپذیرم که آن نظریه حرف درستی را میزند که نکند فردا به دلیل تحلیل های سابقم مذمت شوم؛ تیغ مصلحت را برداشته و حق را ذبح می کند) و در میان این اظهار نظرها بعضا نظرات و ایده های بدیعی خلق می شوند. اما از منظری دیگر به دلیل عدم آشنایی با علم مذکور، آدمی را به این حقیقت رهنمون می سازد که گویی خوانش، تحلیل، بررسی و ارائه نتایج تاملات پیرامون یک متن اگر منجر به دوباره کاری نشود، بعضا دچار خطاهای فاحشی می شود (به دیگر سخن گاها آدمی با چنان ذوق و شوقی بعد از خواندن یک متن نظری را ارائه می کند که گویی در فینال جام جهانی به برزیل گل زده است عجب خیال باطلی!- اما بعدا می فهمد که چیزی در حدود پانزده شانزده قرن پیش کسی در ده کوره ای در دوران شاه وزوزک پنجم بسیار دقیق  از او آن را گفته است و این نظر و تامل و وقت گذاری های او تنها می شود یک دوباره کاری، البته یک دوباره کاری به زعم نگارنده ارزشمند. و یا داستان به گونه دیگری رقم می خورد و آن هم این است که آن نظر چنان به لحاظ ساختاری دارای اشکال و اشتباه است که موجب خنده حضار را فراهم می آورد و به همین دلیل است که آدمی اغلب در این مواقع سکوت می کند). این همه را گفتم که بگویم نگاه و گفتارهای پیرو در باب ساختار و عاملیت و بررسی نظر جناب گیدنز از همین مدل است که نگارنده هیچ پیش زمینه ای در باب این علم نداشته و صرفا تحلیل ذیل، تاملات نابهنگامی است تراوش شده از ذهنش؛ امید که مقبول مردم صاحب نظرش افتد:

و اما بعد ...

کدام درست است؟ ما (عامل) جامعه (ساختار) را می سازیم یا جامعه ما را؟ ما به عنوان یک عامل در کدام موضعیم: منفعل یا فعال!؟ اینها پرسش هایی است که هر چند ساده و واضحند اما جوابهایی بعضی پیچیده دارند، پاسخ هایی به قدمت یک قرن اندیشه!

بگذارید کمی مساله را تفضیل دهیم: فرض کنید در درون شهری بمانند همین تهران دود گرفته خودمان هستیم موضع ما چگونه است؟ انگار که شهر و ساختار شهر ما را محدود کرده اند: خیابانهای شهر، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و ... . این شهر است که با ساختار خود ما را احاطه کرده و به ما جهت می دهد و ما را در موضع منفعل قرار داده است و یا ماییم که شهر را ساخته ایم و آن را در سیطره خود داریم؟ بازنمایی همین سوال در زبان بسیار جالب تر است: کمی به ساختار زبان و تولید واژگان فکر کنید.

در واقع ما با دو دیدگاه مواجه ایم:
(1) این شرایط است که ما را می سازد و گزینه های ما را ایجاد می کند (تقدم ساختار)
(2) این ماییم که با گزینه های خود شرایط را ایجاد می کنیم (تقدم عامل)
در مقابل این دو دیگاه گیدنز نظر دیگری دارد. آنچه که به نظر می رسد این است که گیدنز در قامت یک تئوری پرداز با به چالش کشیدن بحث ساختار و عاملیت (و نقد بنیان های اساسی آنها) نظریه خود را با تار و پود این دو؛ نقش می زند. وی معتقد است که همانطور که ما ساختارها را ایجاد می کنیم، ساختار ها نیز ما را محدود می کنند و باز خود این ساختار است که وسیله ای می شود که چنین کنشی به کمک آن صورت پذیرد. به همان مثال شهر خودمان برگردیم: ما (به عنوان کنشگر و عامل) شهر را (به عنوان یک ساختار) ایجاد می کنیم. حال خود این شهر فعالیت ما را محدود می کند. بلبشوی حاکم بر آن باعث می شود تا ما دوباره عملی (کنشی) جدید را انجام دهیم؛ ایجاد قوانین راهنمایی و رانندگی. با این کنش طبیعتا ساختار کمی تغییر یافته و ساختار جدید مجددا محدودیت هایی را برای ما ایجاد می کند و به همین ترتیب داستان ادامه دارد.
با این توضیحات به استقبال همان سوالات ابتدایی باز می گردیم:
ما (عامل) جامعه (ساختار) را می سازیم یا جامعه ما را؟ ما به عنوان یک عامل در کدام موضعیم: منفعل یا فعال!؟ کنش و واکنش ها چگونه است؟
همیشه به همین سادگی نیست؛ کمی به زبان فکر کنیم: ساختار واژه ها زبان را می سازند و یا این ماییم که واژگان را می سازیم و تاثیر و تاثر هر یک بر دیگری چگونه است ...

×. بیش از آنچه فکر کنید دوست دارم نظرتان را درباره این پست بدانم 
×. حالا حالا ها کار دارم برای فهمش ...
×. عده ای خرده بگیرند شاید که چرا نوشته ای محمد رضایی و مثلا ننوشته ای دکتر رضایی یا استاد رضایی و ... . دکتر و استاد و پروفسور و دانشمند و فاضل و القابی این چنین برای او فریبی بیش نیست، او را به همین نام دوستش دارم! (توضیحاتش بماند برای بعد)


----------------------------------------
×. بعدا اضافه شد:
حتما کامنت بهرنگ صدیقی را برای فهم اشتباه من بین عامل و کنشگر بخوانید 

آخ اگه بارون بزنه ...



هر وقت دلمان هوس باران کرد و دعا کردیم باران بیاید
کمی هم به فکر بی خانمان ها باشیم 



×. حالم خوب نیست، هوس باران داشتم که این عکس را دیدم ...

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

stay hungry, stay foolish


مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد بمیرد ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه ماست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مامور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه ها را از بین می برد و راه را برای تازه ها باز می کند. یادتان باشد که زمان شما محدود است ...







×. عنوان برگرفته از جمله انتهایی همین سخنرانی است، جمله ای که استیو جابز بزرگ آرزو آن را در زندگی داشته است 
×. معنای جمله این است که همیشه گرسنه بمان و نادان (همیشه تشنه دانستن باش) 
×. استیو جابز تداعی این جمله پیر حکمت حضرت مولاناست که: آب کم جو تشنگی آور بدست ...
×. خدایش غرق رحمتش کناد


۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

سازه های ماکارونی با رویکرد پدافند غیر عامل !



همایش های بعدی به شرح زیر است:

- دومین همایش ملی «نحوه پخت ته چین» با «رویکرد فازی» 
- سومین کنفرانس«جهاد اقتصادی» با «رویکرد بهترین دفاع حمله است» 
- هشتمین همایش«گیاه پالایی» با «رویکرد آسیب شناسی جوانان» 
- اولین همایش بین المللی «تحولات منطقه خاورمیانه» با «رویکرد تجاری سازی و افزایش صادرات داخلی»
- ششمین سمینار ملی «محیط زیست دریاچه ارومیه» با «رویکرد خلاقیت در کودکان»
- چهارمین کنفرانس«مهندسی معدن» با «رویکرد بانکداری اسلامی» 
- دومین دوره چهارسالانه «بررسی توهمات کودکان» با «رویکرد مدیریت جهانی» 
- پنجمین همایش بین المللی «فرسایش و رسوب» با «رویکرد زن و جامعه غرب»
- سومین دو سالانه «تغذیه ایران» با «رویکرد افزایش توان دفاعی کشور»
- دومین کنگره «خوردگی ایران» با «رویکرد مدیریت دولتی»
- نهمین کنفرانس بین المللی «شبکه های توزیع برق» با «رویکرد جامعه شناسی دینی»
- چهارمین سمینار «بازیافت گندابه ها» با «رویکرد دولت الکترونیک»
- سومین کنگره «زمین لرزه و کاهش خسارت های آن» با«رویکرد فتنه 88»
- سومین همایش «مراکز تحقیق و توسعه صنایع و معادن» با «رویکرد فلسفه هگل»

....