
من شاعر نیستم ولی شاعر ها رو دوست دارم!
ولی جدای از شوخی جدا خب بلد نیستم
در این پست سعی کردم ادای شاعرارو در بیارم
که خب بخونین می فهمین حتی ادای شاعرارم
نمی تونم در بیارم
ایراد وزنی زیاد داره اما خب توجیه شده تو شعر
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر آن بسان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
می خواهم امروز از عشق بگویمت
از عشق پاک درین مرداب زمانه بگویمت
در عصر پولاد و قرن خون و مهد علم
از خشت کاهی و آب زلال، ترانه بگویمت
کجاست تهمینه و سیاوش کجاست مجنون
از لیلی وشان خورد شده زیر آهن بگویمت
زین روزگار سهی سرو قد تهی
زین عشق های پوچ بی ثمر بگویمت
آه از این همه بیداد و ظلم و جور
بگذار برایت از دل آرزو بگویمت
از سبزه های به خون افتاده از تگرگ
از تازیانه ی وحشی زمانه بگویمت
از راه نرفته از کنج سکون به تو
از مقصد دور و دل ناامید بگویمت
بگذار بگویم از آن همه پاکی که مرد
بگذار از دردهای دور زمانه بگویمت
بگذار بگویم که مردی ز غصه جان داد
بگذار از غم بی نانی بابا بگویمت
بگذار ز خودکشی لاله برباد رفته
بگذار از آب رفته ز جو بگویمت
بگذار بگویمت ز شکرهای قانع شهر
زان شاهباز طریقت، زان مگس بگویمت
بگذار بگویمت ز قوم شاعر کش
از درد قافیه و وزن و نظم بگویمت
بگذار بگویم که عشق را قافیه نیست
بگذار از وزن و عروض نابجا بگویمت
بگویمت که اسیر وزن شدن خامی است
بگذار ز اسارت شاعران وزین بگویمت
بگذار بگویمت ز غم بی قافیگی
بگذار کمی ز درد هنر بگویمت
اینجا هنر وزن و عروض و قافیه است
بگذار ز درد بیچارگی محتوا بگویمت
بگذار بگویم ز عشقی که پامال شد
عشقی که اسیر قافیه و قیل و قال شد
عشقی که شاعرش در قید قافیه بود
معشوق بیچاره در انتظار یار بود
عشقی که به درد سکوت مرد
عشقی که در اسارت قافیه خفت
بگذار بگویمت که اسیر وزن مباش
از آزادگی وزن و قافیه بگویمت
بگذار بگذریم ز هر آنچه هست
بگذار دگر از درد و رنج نگویمت
بگذار تا که لختی رها شویم آنگاه
از آسمان آبی و آرزوی محال بگویمت
از بلبلان شاد و از اقاقی و ساز
از رقص باد در زلف یار بگویمت
از رقص ترانه و از شراب ناب
از کنج لب و بیقراری یار بگویمت
از آستان وعده گاه وصال و باز
بگذار که از دل بی تاب بگویمت
بگذار فکر کنیم که این رویا نیست
بگذار از این آرزوهای محال بگویمت
گوش ده مگو که خفه، لال شو
بگذار ز حسرت این آرزو بگویمت
اینجا کسی به فکر سرور نیست
بگذار ز بی قراری این حسرت بگویمت
بگذار بگذریم رفیق ....
*. بین خیلی چیزها مونده بودم کدومو آپ کنم که چندتا پیشنهاد همینو دادند
*. هر دمی آید غمی از نو به مبارک بادم ...
*. دوباره برگشتم به خودم، پر انرژی و هاهاها و همون دغدغه ها
و غم های ناب!
*. گاهی عدم حضور خیلی ها رو ناراحت می کنه ...
*. ای مقاله آماده ای!؟ ... می خوام با حسین و مهدی خلقت کنیم!؟ خلق!
می فهمی!؟ (با این روال فکر کنم چند وقت دیگه ادعای خدایی کنم!)
*. پیش بینی می شود حسین زحمت کش نابودم کنه ...
*. فکر کنیم ...
چقدر پی نوشت تو ذهنم بود که نگفتم ....
پاسخحذفاصلاح می کنم شعر نیست شره !
پاسخحذفچقدر جالب همه زدن به خط شعر
پاسخحذفخوبه دیگه نحولی رخ داده
نویسنده ها شاعر میشن
شاعرا نویسنده
با هنرا دوق میکنن
بی هنرا میمرن
هترمندا رو میکشن
وای باز من شروع کردم
اصلا هیچی بابا شدم عین آیینه دق
بگم که خیلی متن قشنگی بود حرفهای خوب زیاد داشت خیلی
به نسیم باد نوروزی عزیز:
پاسخحذفممنون ممنون ممنون ...
راستی چقدر از بلاگ پیشین من برداشتها متفاوت و عجیب بود گاهی ...
پاسخحذفهوالخلاق
پاسخحذفبگذار بگویمت که اسیر وزن مباش
از آزادگی وزن و قافیه بگویمت
هميشه شاعري خلاق و البته آزاد زي ... .
ارادتمند: 3zman
به تریزمن تریز من:
پاسخحذفممنونم که سر زدی
ممنون ...
ایشالا خوشحال شیم فردا
صابر قالب شعرت رو من کشف کردم؛مثغزیده! :))
پاسخحذفبه مجید عزیز:
پاسخحذفهاهاها
عالی عالی عالی
بله متولد شدن یک مولانای دیگرم تبریک میگم
پاسخحذفاونم با وزن و اینا حال نمیکرد میکوبیدشون
:::::))))))
بگذار با سلام درور بگویمت
پاسخحذفاز آن غروب بی فروغ بگویمت
از آن زمان که آید نتایجی
از استسرس از شور دل بگویمت
از رتبه ی خراب و حال زار
از مشکلات پس از رتبه بگومیت
از آنکه سر کچل و راه سخت شود
از پاس شب برای دو سال گویمت
از آنکه از رفقیقان شوی جدا
از دوری از دبیر و خانه ات بگویمت
از یار به هامون نشسته است
از دوری و فراغ و غم یار بگویمت
اینها همه بگفتم و پایان نیست هنوز
شاید رسد که روزی از صفای رفیق بگویمت
اصلاح می کنم :
پاسخحذفاز یار به هامون نشسته ات
از دروی و فراغ غم یار بگویمت.
درود بی کران خدا بر جناب دبیر شاعر:
پاسخحذفزیبا بود/جدای هرگونه تعارف می گم که قشنگ بود.با همه ایرادات وزنیو شعری ی که داشت به دل من که نشست.
خب یه کم وزن اینا رو هم کار کنید عالی میشه ها!
مخصوصا این جاهاش:
بگذار که از دل بی تاب بگویمت
بگذار فکر کنیم که این رویا نیست
بگذار از این آرزوهای محال بگویمت
گوش ده مگو که خفه، لال شو
بگذار ز حسرت این آرزو بگویمت
می گم خوب می شه کنکور قبول نشینا! هم کچل میشین ! هم می تونین بشین دبیر آینده کانون شعر و ادب.
راستی:
گاهی هم حضوره که خیلی ها رو ناراحت می کنه!
آرزوی من برای همتون:
کلی روزای خوب + کلی خنده از ته دل!
راستی یادتون نره اسم استادتون رو بزنید روی مقاله!درشت!
پاسخحذفبه امیر عزیز:
پاسخحذفمولانا کیم دی ؟
به مصطفی عزیز:
پاسخحذفعالی بود
عالی
تو هم ابو عظا می خونی ها گاهی !!!
به سرکار خانوم زینب گرامی:
پاسخحذفآره فرصت کنم میرم یاد میگیرم وزن و اینا رو
و اما بعد نظر لطفتونه
در ضمن اگه حضور باعث ناراختی یک نفر بشه اما عدم حضور یه جمعی رو از هم بپاشونه و ناراحت کنه اونوقت چی!؟
هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
پاسخحذفبه پرشان عزیز:
پاسخحذفاز دل اومده بود ...
سلام
پاسخحذفمحتواي جالب و قشنگي داشت اين روزها هممون حال و هواي عجيبي داريم نه نمي خوام بگم غصه و غم اما هممون ...
بي خيال مهم اينه كه ما هستيم پايدارو شاد به كوريه چشم حسودان
ها ها ها