این پست مخاطبان خاص دارد!
در اولین ساعات روز شنبه قرار داریم همان روزی که بنا
بحث هایی که با دیدن فیلم مشهد آغاز شد و با ساخت خبر
پر افتخار و کلی خیلی کامنت تعجب و خیس شدن و سس مالی
شدن و سرقت اموال و ...
اینها را به دو دلیل نوشتم: اول اینکه در حافظه تاریخی
مجازیمان ثبت شود و دلیل دوم که دلیل مهمتر و اصلی نوشتنم
است، ادای دینی است به همه ...
همیشه حتی وقتی که در کلاس بودم دلم می تپید برای
در و دیوار 409 و همیشه به این فکر می کردم که چرا
این همه به این موجود بی جان -اما زنده تر از بسیاری
از آدما!- وابسته شدم!؟
از همین چند وقت پیش که وارد ترم آخر تحصیلم در
دانشگاه شدم خیلی بیشتر از قبل به فکر این مساله افتادم
دلایلی براش داشتم اما درجریان این همه اتفاقات جالب
تقریبا دلیلشو فهمیدم ...
دلیل این همه وابستگی به این اتاق، صفا و صمیمیتی
است که بچه های اتاق دارن ...
بعد از چند سال -شاید مخاطب عامی بگه خب نهایت
چهار ساله دیگه اما بهش می گم که نه یه عمره!- در
کنار هم بودن چقدر دوستیهامون ریشه دار شده ...
چقدر خوب همدیگرو فهمیدیم چقدر راحت از دست
هم ناراحت نمی شیم! نمی دونم قابل وصف نیست!
فقط می دونم عالیه!
فقط می دونم که لذت بخشه!
فقط می دونم که بودن در چنین جمعی افتخاره!
و بدونین که از همین الان دلتنگم که فقط یه ترم
دیگه می تونم تو 409 باشم ...
پس به احترام تمام بچه های 409 یک دقیقه
می ایستم و به افتخارشون ازته دل می خندم!
هاهاها ...
خاک پای همه شما: دبیر شورا !
*. عکس بالا مربوط به تولد سرکار خانوم غمخواره در اتاق 409 که البته
به دلیل اینکه از افرادی که در عکس هستند اجازه نداشتم مجبور شدم تا
عکس رو به این صورت منتشر کنم ...
*. خیلی حرف برا گفتن بود اما خب گاهی همه احساسات رو نباید گفت!
*. جدا خوشحالم ...
*. ...
هوالخلاق
پاسخحذفآره...
چقدر زود چقدر دير ميشه...
چهارصدونه ديگه بخشي از وجود ما شده...
بخشي كه دل كندن از اون ... .
از جان طمع بريدن آسان بود وليكن
از چهارصدونه ما مشكل توان بريدن
هميشه چهارصدونهي زي!
ارادتمند: يه چهارصدونهي!
سوز نگاه من از آه دل تو غمبار تر است.
پاسخحذفتو روحت صابر حالم رو خراب کردی.
نگو
پاسخحذفدلم می گیره صابر
به خدا من 2 سال دیگه تو این یونی هستم
بدون تو بدو مصطفی بدون تریز و بدون سجاد ها و امیر و بدون خیلی های که برام مثل برادر و خواهر بودن
دلم برا همتون از همین الان تنگه
کلی دلتنگی!
پاسخحذفاین کلی با همه ی کلی هایی که تا حالا گفتم فرق داره!
الباقی حرفایی که دارمم بمونه برای شب. چون الان کلاس دارم!
ای بابا
پاسخحذفبه بلاگ مصطفی هم سر بزنین حتما
بلاگ مصطفی:
پاسخحذفhttp://tanhatarinashena.blogspot.com/2010/03/blog-post_05.html
سلام جناب آقای برادر و بقیه دوستان عزیز
پاسخحذفشما ها هنوز توی دانشگاه هستین و خیلی عمق دل تنگی رو درک نمی کنین
از خون دل من بیاین یه لب تر کنین تابدونید چی می گم و چی می شه
تورو خدا یه راه حل بگید ماهی هفته ای روزی . . .
من همه جوره هستم در ضمن یاد بچه های دوره های قبل رو هم زنده نگه دارین ماهم خاک 409 رو خوردیم
سلام
پاسخحذفشما میگید 4سال ما میگیم 2 سال شما میگید درستون تموم میشه اما تو همون شهرید و میشه گاهی یک سری به 409 بزنید و دلی تازیه کنید
ما میگیم خبراشو دوستامون بهمون میدنو گاهی(مثلا همین دیشب)خوابشو میبینیم
شما میگید هرروز دوستامون را نمیبینیم
ما میگیم سالی چند روز دوستامون را میبینیم
اما این جاست که خدا میگه شرف مکان به مکین
شاید یه روزی یکیمون وارد 409 بشه و ببینه همه ازش میپرسن آقا شما اینجا کاری دارید؟
این وجود دوستان خوبه که باعث این همه دل بستگیها شده پس لطفا بعد از یک دقیقه ایستادنتون و و خندیدنتون(کارم از گریه گذشتست بدان میخندم)،یک فکری برای جمع کردن این دوستان تا هستید بکنید
یک هدف مشترک که بازهم بچه ها را این مدلی دور هم جمع کند
موفق باشید
سلام
پاسخحذفدلم نمی خواد فکر کنم که یه روزی از این جمع خوب و صمیمی و این اتفاقات جالب و قشنگ فقط یاد و خاطره می مونه. اگر چه این حقیقتیه که باید قبولش کنیم اما سخته!
دلم می گیره وقتی می دونم این روزها دیگه تکرار نمیشن.
شاد باشید تا همیشه!
زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست
پاسخحذفهرکسی نغمه خود خواند واز صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
ای خوش آنکس که نبرندش از یاد...
ما که به تاریخ پیوستیم شماها حواستون رو جمع کنید
هرکدوم به 409 چی دادیم؟ و از اون چی گرفتیم؟
یادتون نره خون شهیدای زیادی زیر قدم های شماهاست
غمخوار دادیم...
لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی
پاسخحذفروزای آخر اسفند ماه امسال هیچ ربطی به عید نداره
در کل فکر کنم دوره ی خوبی از زندگیت داره تموم می شه. امیدوارم دوره ی بعدی بهتر باشه
سلام . . .
سلام.ببخشين پا برهنه دويدم تو كامنتينگتون
پاسخحذفآخه من مطمئنا جز او مخاطبان خاص نيستم
چون علم و فرهنگي نيستم
اما برام جالبه..چون تو دانشگاه ما اصلا ازين خبرا نبوده ونيست
سلام و تبریک.
پاسخحذفخیلی دوس داشتم که امروز می تونستم تو دانشگاه و تو جمع شما باشم.اما چه کنم که مشکلات در حال سرویس دهی به ماس فعلا !
ظاهرا آتش بس شده بدون گرفتن حق و حقوق پایمال شده ی عده ای .یادمه تو جمه شعر و ادبی ها صحبت از همین صمیمیت و احترام متقابل شد. اون روز من احساس شور و شاف خاصی داشتم مثل الان.البته الان چون امروز نیومدم دانشگاه دلتنگی هم چاشنیش شده.409 یه جوری تو اذهان هک شده که هیچ جوره پاک نمیشه. اما سوالم اینجاس: آدمای 409 مثل خاطرات اتاق 409 برامون موندگارن؟ تا کی به یاد همدیگه می مونن؟ تا کی یادشون میاد که یه سعیدی یه مدتی کلی خودشو به آب و آتیش زده تا اسم کانون شعر و ادب از ذهنا پاک نشه. یه صابری یه مدتی برای آسایش 409هی ها رفته و با خطوط قرمز مذاکره کرده.یه مصطفی یی مدتی هی پای اون سیستم متحرکش جدول و نمودار کشیده که کارای 409هی ها روی نظم و قانون پیش بره.چنتا خانومی که مدت مدیدی هی بقیه رو اذیت کردن! ای بابا نمی دونم چرا وقتی به این خانمای 409 می رسم احساس میکنم چنتا گرزدار دیدم !! اما دور از شوخی چنتا خانم به ظاهر خشن (البته بعضیا به ظاهر آروم) ولی با قلبای مهربون که هر چی جشن و شادی تو 409 بود به خاطر دلای پاک و مهربون اونا بوده...
بسته دیگه به قول صابر همه چیو که نباید گفت
پای درد دل که بیاد وسط یه دنیا حرفه که هر کسی واسه گفتن داره .اما امیدوارم واسه سوالم یه جواب خوب داشته باشم
چند روزی نمی بینمتون دلم واسه همتون همتون همتون تنگ میشه تنگ شده تنگتر میشه تنگ میشه تنگ میشه
ای بابا سعید
پاسخحذفیاد اون همه خنده های مشترک خودمو خودت که می افتم ....
بگذریم