
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آیینه می پرسم ملول
چیستم دیگر به چشمت چیستم!؟
لیک در آیینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
....
شعر فروغ فرخزاد
×. هشت دی ماه سالروز فروغ است ...
حاضر!
پاسخ دادنحذف...
فروغ ...
پاسخ دادنحذفچه تلاش ها که برای برگذاری یادمانش بی نتیجه ماند.
این عصر که عصر ظلمت و بیداد است
شاعر همه ی رسالتش فریاد است
یک شاعر مرد می شناسم آن هم
بی هیچ سخن فروغ فرخزاد است
همه لرزش دست و دلم از آن بود
پاسخ دادنحذفکه عشق پناهی گردد
پروازی نه...
گرزگاهی گردد...
آی عشق آی عشق
چهره آبیت پیدا نیست...
احمد شاملو
نمی دونم چه ربطی داشت...
اومد مام نبشتیم...
موید و همچنان پیشتاز...
ارتباطی با فروغ بر قرار نمیکنم اما روحش شاد
پاسخ دادنحذفبا سلام
پاسخ دادنحذفمتشکر از یاد آوریتان
روحش شاد
زیبا بود
پاسخ دادنحذففقط معنای ارتباط عکس با شعر رو نفهمیدم
نه امیدی که بر آن خوش کنم دل
پاسخ دادنحذفنه پیغامی نه پیک آشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی