۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

عکس نوشت - 12: باغ بی برگی !

های باغ بی برگی
روزگاری جنب و جوش کودکانه ات بود
روزگاری مامن آرزوهای بی نهایت بودی

برخیز
بهاری شو ...


۶ نظر:

  1. سخته توی پاییز بهاری بودن!

    پاسخحذف
  2. میشه همیشه بهاری بود وهیچ وقت پاییزو ندید

    اما من میگم پاییزهمه چیش انقدر قشنگه که حیفه بهاریش کرد و از پاییز بودن محروم شد

    پاسخحذف
  3. پایز مقدمه زمستونه زود برا بریدن !
    خدا فصلارو این جوری چیده به دو دلیل
    اول ایین که به هر غمی دنیا تموم نمیشه
    بعد از پاییز زمستون رو گذاشته که بگه سردتر از اون (نه بدتر )
    دوم که بعد از سختی بلاخره آسانیم هست

    پاسخحذف
  4. به امید روزی که باغمون دوباره بهارو ببینه و جون بگیره

    پاسخحذف
  5. آخ که داغ دلمو تازه کردی...
    چقدر تو صف اینا تو شهر بازی وایمیستادیم...چقدر انتظار می کشیدیم...
    اونم با اون دل کوچیکمون...که اگه تو راه برگشت از مدرسه به خونه یکی الکی بهمون گیر میداد...میزدیم زیر گریه...
    آه...
    ...یادش بخیر...هنوزم وقتی میرم شهر بازی فقط به دوران بچگی نمیرم...کلا بچه می شم...(بماند که هستم...)
    واقعا اخلاق و ذهن و حرکاتم بچگانه می شه...ولی یقین دارم که زیبا می شه...
    روزگار کودکی،برنگردد زمانها...

    مسعودم...
    راسT،سلام...
    خداحافظ!

    پاسخحذف
  6. ببخشید اصلاحیه:
    روزگار کودکی برنگردد دریغا...
    قیل و قال کودکی برنگردد دریغا...
    همین!

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !