۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

افکار پریشان - 22: باید امشب بروم ...


کفش هایم کو!؟
چه کسی بود صدا زد ...




*. شعر ندای آغاز سهراب

*. با صدای شکیبایی بشنوید ...

*. شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
باید امشب چمدانی را که به اندازه تنهایی من جا دارد بر دارم ...

*. Azwebear / flickr



۱۳ نظر:

  1. به یاد صندل های من در مسیر آبشار
    تو را احساس می کنم با تمام وجود ای پاپوش.
    هاهاها

    پاسخ دادنحذف
  2. سعی کردم چیزی نگم و فکر بد نکنم ولی از این سه نقطه بازی ها خسته شدم...
    ...
    ...
    ...

    پاسخ دادنحذف
  3. کسی صدا نزد توهم گرفتی :))

    :**

    پاسخ دادنحذف
  4. به مصطفی عزیز:

    این حس همدردیت منو کشته ...

    پاسخ دادنحذف
  5. به مجنون عزیز:

    جوابت عالی بود ... هاهاها

    پاسخ دادنحذف
  6. آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

    پاسخ دادنحذف
  7. برو
    ولی یادت باشد برگردی
    سلام . . .

    پاسخ دادنحذف
  8. باران جل جل خرداد نیمه شب
    ...

    پاسخ دادنحذف
  9. به خود خودم:

    آه از آن نرگس جادو ...

    پاسخ دادنحذف
  10. به حسین عزیز:

    نرفته برگشتم ...

    پاسخ دادنحذف
  11. به امیر عزیز:

    آفتاب سوزان بود ....

    پاسخ دادنحذف
  12. خوابم یا بیدارم ...............

    پاسخ دادنحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !