وقتی در میان تن ها، تنها باشی ...
وقتی به هزار آدمک متحرک،
هزار لبخند ماسیده را تحویل می دهی
وقتی دلت گیر است و دلگیری ...
وقتی در میان این همه حس عجیب و غریب
-که نه به سنگینی لاشه تن روزمرگی است
و نه به سبکبالی خنده بی ریا!-
طاقتت طاق می شود، حوصله ات
کف می کند و لبریز می شود ...
آن وقت به خود می آیی و فکر می کنی
به این که شطرنج روزگار، شطّ رنج نیست !؟
آن وقت گاهی در میان این همه هجمه افکار پریشان
به این که شطرنج روزگار، شطّ رنج نیست !؟
آن وقت گاهی در میان این همه هجمه افکار پریشان
حالت از هر چه بودن است به هم می خورد
حتی از نفس کشیدن هم خسته می شوی ...
*. و در این میان نه می شود به نشئه های ناگهانی دل خوش کرد و نه به خماری
بعد تلخی شراب ... شراب ناب می خواهم، مر د افکن!
تنها دلگرمی این روزها دوستانم خاصه خودش است ...
*. از تمامی دوستان در این چند روزه که آن انرژی همیشگی رو
نداشتم عذرخواهی می کنم ... در حال بازیابی انرژی ام ...
جدا ببخشید!
*. طفلی به نام شادی دیری است گمشده است
باچشم های آبی براق، با گیسویی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد، ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر
استاد شفیعی کدکنی
*. مثنوی معنوی دفتر دوم
...
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود
آب رحمت بایدت رو پست شو
و آنگهان خور خمر رحمت مست شو
زاری و گریه قوی سرمایه ایست
رحمت کلی قوی تر دایه ایست
...
چند وقتی است بعضی دغدغه هایم آن درد
همیشگی را ندارد ... کجایی درد !؟
*. ...
بعد تلخی شراب ... شراب ناب می خواهم، مر د افکن!
تنها دلگرمی این روزها دوستانم خاصه خودش است ...
*. از تمامی دوستان در این چند روزه که آن انرژی همیشگی رو
نداشتم عذرخواهی می کنم ... در حال بازیابی انرژی ام ...
جدا ببخشید!
*. طفلی به نام شادی دیری است گمشده است
باچشم های آبی براق، با گیسویی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد، ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر
استاد شفیعی کدکنی
*. مثنوی معنوی دفتر دوم
...
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود
آب رحمت بایدت رو پست شو
و آنگهان خور خمر رحمت مست شو
زاری و گریه قوی سرمایه ایست
رحمت کلی قوی تر دایه ایست
...
چند وقتی است بعضی دغدغه هایم آن درد
همیشگی را ندارد ... کجایی درد !؟
*. ...

یک آهنگ خیلی زیبا دارم گوش میدم که خیلی جواب این دل نوشته میتونه باشه!
پاسخ دادنحذفاگرچه خسته و خاموش بودی
تو چیزی گفتی ..........
گاهی وقت ها غم بعضی ها را تاب نمیارم چراشم نمیدونم؟
فکر کنم شما ازون دسته اید!
آرزو نمیکنم که زودتر خوب شید یا انرژیتون برگرده!
آرزو میکنم درد به دلتون برگرده
همین!
ناشناس آشنا
راستی اول
پاسخ دادنحذفگاهی دوست دارم بگم
اول
وسط
آخر
هر گاه دلم برای ِ "خوبی" ها تنگ می شود ؛ دنیا را وارونه دید می زنم !!! ...135
پاسخ دادنحذفعکستم عالیه
پاسخ دادنحذفبه آشنای عزیز:
پاسخ دادنحذفممنون حالم بد نیست اشتباه نکنین
این دو تا مقوله یعنی حال الان و حال بد دو مقوله جدا زا هم است
به سرکار خانوم فاطمه گرامی:
پاسخ دادنحذفممنون
ای بابا
پاسخ دادنحذفامید وارم هر چه زود تر شادی رو معرفی کنی به این آدرس که دادی :))) فقط آدرس به این بزرگی پست چی گم نکنه یه وقت آخه چیزای بزرگ راحت تر گم میشن مثل خود همین شادی که گفتی گم شده
وقتی می بینم داری زجر می کشی لذت میبرم این همون عذاب وجدان قاتل ها بعد از قتل .
پاسخ دادنحذفبکش تا چشت درآد.
ای جیز جیگر بگیری قاتل، آدمکش، نامرد.
آخی راحت شدم توگلوم گیر کرده بود.
هاهاها
به رفیق مصطفی :
پاسخ دادنحذفآره تازه یهو دیدی بیام پیشت !
آخه شنیدی که میگن قاتل میاد بالا سر جنازه مقتول !!
خیلی جالب بود ...
میگم چند وقته کم میخندی البته گاهی هم به زور میخندی !!!!. فکر کنم یه شک نیاز داشته باشی . شک روحی روانی.
پاسخ دادنحذفالبته هنوزم گیراییت بالاس. هنوزم از نگاه حرفو می خونی.
یه فکری میکنم ببینم چجوری میشه یه شک حسابی بهت وارد کنم
به سعید عزیزم :
پاسخ دادنحذفسعید جان دادا
شک نمی خواد !
بابا می زنی یهو دهن مهن ما رو آره !
...
هاهاها
در ضمن دلم جدا برا خندیدنات تنگه
مرد را دردی اگر باشد خوش است
پاسخ دادنحذفدرد بی دردی علاجش آتش است
انتخاب عکس و شعرهات خیلی عالی بود
سلام
پاسخ دادنحذفاي بابا! همه يه جورايين اين روزا.
اميدوارم خيلي زود پرانرژي بشين مثل سابق و باز هم از ته دل بخندين.
شاد باشين تا هميشه.
:)
صابر شعر کدکنی خداست! اون کاره شجریان (ای شادی آزادی ...) دو سه هفته ای هست تو کله ام زمزمه میشه! بی اونکه بخوام!
پاسخ دادنحذفراستي يادم رفت بگم تا حالا دقت كردين كه قالب وبلاگتون طرح كاغذ كاهيه؟!
پاسخ دادنحذفD:
به مجید عزیز:
پاسخ دادنحذفاشالا هر چی تو ذهنته به واقعیت تبدیل بشه
سلام
پاسخ دادنحذفای دوست شاد باش که شادی سزای توست...
همین!
وقتی در میان تن ها، تنها باشی ...
پاسخ دادنحذفسسللام
خوووبیی
؟
اییین ججمله ععالبی بوود االببته ببرام خخیلیی آششنا بوود. :))))))))))
سلام
پاسخ دادنحذفدر نوشته های شما لذت وافری احساس می کنم
به قولی
جانا سخن از زبان ما می گویی
آن وقت به خود می آیی و فکر می کنی
پاسخ دادنحذفبه این که شطرنج روزگار، شطّ رنج است... بی شک