آن لحظه ها جوانی ما بود
آن لحظه ها که روح، در آن ها
مثل نگاه آهوی کوهی
بر دشت و بر گریوه رها بود
آن لحظه ها که با دو سه شبنامه و سرود
می شد به جنگ صاعقه ها رفت
آن لحظه ها جوانی ما بود
آن لحظه های بیشه بیدار
زیبا و پر شکوه و شکیبا
آن لحظه ها که زندگی ما
نه در چَرا به چون و چرا بود
زان لحظه ها چگونه توانیم
جز با درود و تلخی بدورد
یاد کرد
آن لحظه ها که خوب ترین
از سال های عمر خدا بود
آن لحظه ها جوانی ما بود
×. چقدر تاریخ تکراری است ...
×. استاد شفیعی کدکنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!
بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !