۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

فجرنامه - 3: بن بست سی و دوم !


یخ بسته دست و سنگ و صدا نیز 
در کوچه های حادثه یارا 

بن بست ظلمت است، و زان سوی 
بنگر سگان هار رها را ...


۷ نظر:

  1. چقدر خوبه که آدم گاهی تو وبلاگ دوستش ول بگرده ازین پست به اون پست کلی گریه کنه یه جاهایی یه لبخندی بزنه بعد یاد یه چیزایی بیفته و قاه قاه بخنده هنوز اشکهای حاصل از خنده پاک نشده دل بلرزه و اشکای آدم سرازیر شه!

    حس خوبیه که آدم فکر کنه دوستای خوبی داره
    حس عالیی که فکر کنه دوستاش براش مهمن

    خیلی حس بهتریه که فکر کنه اون برای دوستاش مهمه
    چقدر عالیه که آدم دوست داشته باشه(هرجور میخواید بخونید)،چقدر خوبه که دوستای خوبی مثل این آقای نویسنده داشته باشه

    اصلا میدونید چیه هزارتا حسن جویی از خودم که دوستای خوبی مثل همتون دارم یک تشکر نامه خیلی وقته نوشتم از همتون اما هنوز دلم نیومده منتشرش کنم

    میدونید چیه دوستام همتون خیلی خوبید از دبیراتون گرفته تا مسئولهامون مثل خانوم غمخوار و خانوم نصیرزاده از دوستای اتاق بیسج گرفته تا دوستای جون جونیه دبیر خونه
    ازونایی که ما رو خیلی دوست دارن تا اونایی که ترک ما رو کردن بالکل

    خیلی خیلی همتونو دوست دارم

    این خونه آقای خسروی را هم خیلی دوست دارم
    یه جورایی توش راحتم شبیه خونه بابام میمونه هرکار دلم میخواد میکنم مثلا همین نظر که انقدر طولانی شد

    مطمئنم بدترین نتیجه ای که میده اینکه فوقش کسی حوصله نمیکنه بخونه اما انقدر مطمئن هستم که دل مهربونه صاحب خونه نمیاد دعوام کنه که چرا الکی شلوغ میکنی

    خلاصه خیلی خیلی بهم خوش گذشته الان یک لبخنده خوبم رو لبمه

    خیلی از پستای خونه را دوباره خوندم دوستشون داشتم زیاد

    قلمت پربار باد دوستم


    راستی پقدر خوبه آدم اول باشه هوراااااااااااااا

    پاسخحذف
  2. با دیدن این پستتون یاد این شعره حافظ افتادم :

    روز وصل دوستداران یاد باد
    یاد باد آن روزگاران یاد باد
    کامم از تلخی غم چون زهر گشت
    بانگ نوش شادخواران یاد باد
    گر چه یاران فارغند از یاد من
    از من ایشان را هزاران یاد باد
    مبتلا گشتم در این بند و بلا
    کوشش آن حق گزاران یاد باد
    گر چه صد رود است در چشمم مدام
    زنده رود باغ کاران یاد باد
    راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
    ای دریغا رازداران یاد باد


    موید و پر امید و شاد و خوشحال باشید

    پاسخحذف
  3. ادب مرد به ز دولت .....


    از حرفت ناراحت شدیم اقای با ادب

    پاسخحذف
  4. خیلی خوبه که مثل من نیستی و وقتی به این سی و دو سال فکر می کنی لغات قهوه ای و کمر به پایین به ذهنت خطور نمی کند
    سلام . . .

    پاسخحذف
  5. خوب می دونی که برای نوشتن و خوندن حتی چیزهایی که باهاشون موافق نیستم هم وقت می ذارم ولی الان فقط:

    آه...

    سلام!

    پاسخحذف
  6. من درک نکردم

    این شعر رو استاد کدکنی در سال 57 و برای انقلاب سرودن
    چرا آدم ها به خودشون می گیرن نمی دونن

    پاسخحذف
  7. صابر جان من که به خودم نگرفتم:
    من گفتم آه واسه اینکه...

    بگذریم!
    ولی آره واسه انقلاب گفتن!

    من آهم اومد فقط همین...
    و اینکه گفتم حتی واسه نوشتن و خوندن چیزهایی که حتی باهاشون موافق نیستم هم وقت می ذارم یعنی اینکه وقت گذاشتم خوندم ولی فقط آهم اومد...
    خب آهم اومده دیگه...چیز بدی نیس که!

    دهه!

    خواستید موید و سرافراز باشید...

    بقیه هم اگه دوس داشتن به خودشون بگیرن...عین من قاطی کنن...

    من عصبانی نیستم...اصلا عصبانی نیستم...بی جا کرده هرکی میگه من اصلا عصبانیم...

    سلام!

    ااااااااااه!

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !