می رویم هر یک به مسیری، راهی؛ کومه ای، بیشه ای؛
من نیز می روم به کجا!؟ به ناکجا ...
دلم گرفته است ...
×××××
به عدد دوماه است که در کنجی از این شهر سر کار می روم شبانه روزی -برای پول؟! فرار از ناملایمات!؟ تجربه؟! چه فرقی دارد!؟- پس از دو ماه -و پس از چند باری که تنها برای ساعتی اندک به خانه آمده بودم- امشب بعد از مدت ها با فراغ بال و دلی آرام (!) خواستم به خانه بیایم برای استراحت (!؟) ...
هوا سرد بود و من که در تابستان آمده بودم سردم بود ...
پاییز آمده بود و من بی خبر!
باران زده بود شهر !
و من هنوز دل در گرمای تابستان داشتم که ناگاه سردم شد و به یاد تمام سردیهای این دو ماهه آخر، تمام آن همه غم ها و اندوه ها و پریشان حالی ها در کنج روزمرگیم در کمپ کاری، ناگاه «فریدون» از لبانم جاری گشت که «دلم می خواست عشقم را نمی کشتند!»
فضای نگاهم تار گشت و چشمانم اشک شد! ناگاه خود را میان مردمی دیدم که پنداشتند نم بارانی زده بر صورتم و چه سر خوشانه فکر می کردند! عینکم را از چشم بر داشتم -آخر از پشت شیشه هایش دنیا را شفاف تر می بینم!- ...
باران می بارد، من با عینکی در دست، با پیرهنی نازک، سردم است!
سردم است و به خود می پیچم! شانه هایم می لرزد! دندان هایم بالا و پایین می رود! نمی دانم از سرمای هواست یا از سرمای روزگار! اما هر چه هست سردم است ...
آی خدایی که آن بالاها نشسته ای در کاخ جبروتت! آهای! اگر هنوز هم صدای من از در و دیوار قصرهایت و از میان تسبیح هزاران فرشته نگهبان و مدح گویت به گوشت می رسد بدان دلی اینجا گرفته است، دلی بغض دارد! بغضی به عظمت تمام کون و لامکانت! بغضی که اگر بترکد سیلش جاده و بیراهه و قصر و کلوخ نمی شناسد! همه را آبش می برد!
آهای جبار فخور!
بدان کسی در اینجا سردش است ...
کسی در اینجا سردش است ...
*. ساعت 6.5 صبح است و من همچنان بی خواب ...
اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد
پاسخحذفدر دام مانده صيد و صياد رفته باشد
آه از دمــي كـه تنــهـا با داغ او چـو لاله
در خون نشسته و او چون باد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يا رب حلال بادا
صيـدي كه از كمنـدت آزاد رفتــه باشد
از آه دردناكي سـازم خـبـر دلـت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
رحمست بر اسیری کز گرد دام زلفت
با صد امـیدواری ناشــاد رفته باشد
آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
شادم كه از رقيبان دامن كشان گذشتي
گو مشت خاك ما هم بر باد رفته باشد
اومدم جواب خودت رو بهت بدم دلم نیمد
پاسخحذفتو غروبی که اگر تنگ شود قافیه ات
با طلوعت آذر و دی میشود خرداد و تیر !
قلبم گرفت از این همه سرما !!!
شاید بازگشت عصر یخبندان !!!
اما به دل گرمیت تو دلگرمم !!!
"نم بارانی زده.."
پاسخحذفچی بگم که خیلی سردتر از این حرف هاست...
فکر شکم و ...
ای بابا ولش کن. حوصله ندارم بازش کنم...
حال و هوای ما دست کمی از شما ندارد!
با این نوشته دیگر...
هوی صابر ...
پاسخحذفاشکاتو پاک کن رفیق !!!
...
هوالخلاق
پاسخحذفمرد
درد
زرد
سرد
مرد
درد
زرد
سرد
مرد
...
...
...
...
خدا
اميد
عشق
گرما
گرما
گرما
... .
آرام و خلاق و البته گرم زي ... .
ارادتمند : a min
تو چنين پستهايي كه حسابي منو درگير خودش مي كنه دلم مي خواد فقط بخونم . شايد هيچ كلامي رو در خور و شايسته اين حس زيبا و صادقانه تون پيدا نمي كنم . نويسنده بي واژه ديده اي ؟؟؟شعري شايد مرتبط با متن
پاسخحذفدیشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی
دل مست سر كوی تو بود و تو نبودی
از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم
گوشم به هیاهوی تو بودوتو نبودی
بر شاخه ی گلبوته ی تن تا نفسی داشت
دل قمری یاهوی تو بود و تو نبودی
بر گونه ی من گرد غریبانه مهتاب
آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی
وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم
شب مطلع گیسوی تو بود و تو نبودی
بی می سر من مست چنان بود كه هر سنگ
نازسر زانوی تو بودوتونبودی
رفتم زخودآنگونه كه اندیشه بودن
باریكتر از موی تو بود و تو نبودی
آخر سر خود بر سر دیوار شكستم
مه آینه ي روی تو بود و تو نبودی
دستی به دعا، دل زخداوصل تو میخواست
پیرتودعاگوی تو بودوتونبودی
وقتی این پستتون رو خوندم جدا از سرمای پستی که گذاشتین سردم شد!!!!
پاسخحذفدر ضمن به قول یه دوستی: " دل دیگه نگیره چی بشه؟!" هاهاها
موفق باشین و همیشه مث تابستون گرم ِ گرم:)
یه نفرو میشناختم که هر وقت ازش میپرسیدیم حالت چطوره خیلی با انرژی و پر حرارت میگفت مثل همیشه عالی،
پاسخحذفخوب اگه اینقدر سردتون بوده میگفتین یه بخاری براتون بفرستیم :)