خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغلپیشه، بهانه اش نشنیـدن بود
چه سرنوشـت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
....
پاسخحذفبا هر تو و من ، مایه های ما شدن نیست
پاسخحذفهر رود را اهلیت دریا شدن نیست...
از قیس مجنون ساختن شرط است اگر نه
زن نیست اندیشه ی لیلا شدن نیست...
باید سرشت باد جز غارت نباشد
تا سرنوشت باغ جز یغما شدن نیست...
در هر درخت اینجا صلیبی خفته ، اما
با هر جنین ، جانمایه عیسی شدن نیست...
وقتی كه رودش زاد و كوهش پرورش داد
طفل هنر را چاره جز نیما شدن نیست...
با ریشه ها در خاك ، بی چشمی به افلاك
این تاك ها را حسرت طوبی شدن نیست...
آیا چه توفانی است آن بالا كه دیگر
با هر كه افتاد ، اشتیاق پا شدن نیست...
سیب و فریب ؟ آری بده . آدم نصیبش
از سفره ی حوا به جز اغوا شدن نیست...
وقتی تو رویا روی اینان می نشینی
آیینه ها را چاره جز زیبا شدن نیست...
آنجا كه انشا از من ، املا از تو باشد
راهی برای شعر جز شیوا شدن نیست...
«حسین منزوی»
گریستم ..
پاسخحذفعاشقانه ی نجیبی بود!
میشه شعر منزوی رو خوند و حالی به حالی نشد
پاسخحذفعالیه استاد عالی
نجیب بود این نظر من هم هست. درست مثل آنچه دوست ناشاسمان گفتند.
پاسخحذفچند سال پیش طرحی برای تولید ابریشم در ذهن می پروراندم. باغ توت و کرم ابریشم . همه چیز آماده بود که فرشته یک وجبی روی شانه راستم نهیبی زد که: آریانا دلت می آید دل کرم های کوچولوی شکمو را بشکنی؟ کلی با ذوق دور خودشان خیمه میزنند تو می اندازی این طفلکی ها را توی آب جوش؟ خوشت میاد یکی هم با خودت همین کار رو بکنه؟ بزنه همه آرزوهات رو..."
نگذاشتم حرفش تمام شود. طرح را بیخیال شدم!! بیت آخر مرا به یاد آن روزها رساند.
فرشته روی شانه راستم هم سلام می رساند!!!
هوالخلاق
پاسخحذفگل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود
حقيقتا زيبا و خلاقانه بود!!!
خلاق بين ... .
ارادتمند : a min
:(
پاسخحذفسلام رفیق
وبلاگم هک شده
نمیدونم چرا؟؟؟؟
:(
خیلی شتری رفیق خیلی.
پاسخحذفشتری تو راست.