۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

عکس نوشت - 8: سایه ای از جنگل دور ...


در کنج قفس پشت خمی دارد شیر
گردن به کمند ستمی دارد شیر
در چشم ترش سایه ای از جنگل دور
ای وای خدایا چه غمی دارد شیر


*. به خدا ساده اید اگر ساده از عکس و شعر ابتهاج و حال و هوای این روزها بگذرید ...
به خدا ساده اید اگر ...


۱۹ نظر:

  1. خسروی باشد ای پسر مردی ملنگ.

    هاهاها

    پاسخ دادنحذف
  2. دل اگر پهنه عرش ملکوت است چرا میگیرد ؟
    جدی پرسیدما!!!

    پاسخ دادنحذف
  3. به مجنون عزیز:

    این اصوات قبیحه چیه !؟
    :D

    پاسخ دادنحذف
  4. به سهرابی عزیز:

    دله دیگه نگیره چی بشه !؟

    پاسخ دادنحذف
  5. من رفتم فوتبال خسته ام دری وری می گم تو که خسته نیستی بعد از نیم ساعت همش سه تا نقطه گذاشته خسته نباشی خیلی فکر کردی.
    نمیری از اینهمه تلاش

    پاسخ دادنحذف
  6. ســــــــــایـــــــــــــه...
    خوش به حال لاک پشته. پشتش به یه جا گرمه.

    پاسخ دادنحذف
  7. هوالخلاق

    يه ؟ برام پيش اومد:
    لاك پشت ها هم فكر ميكنند؟!

    بافكر زي... .
    ارادتمند : a min

    پاسخ دادنحذف
  8. به امین عزیز:

    لا یعقلها الا العالمون !
    لاک پشت های عالم آره

    پاسخ دادنحذف
  9. از عکس که ساده نمیشه گذشت( دو تا از این لاک پشتای خال قرمزی داریم که حال و هوای همین شیر رو دارن...صبح به صبح به ظرفشون(خونه) چنگ میزنن...)
    شعر هم که حال و هوای خیلی هاس!

    پاسخ دادنحذف
  10. این لاک پشت هم آرزوی پرواز دارد. مثل من... مثل شما... مثل همه آن هایی که اینجا کامنت می گذارند... یا حتی نمی گذارند...

    سلام... بهاری باشید در این پاییز زیبا...

    پاسخ دادنحذف
  11. به آریانا گرامی:

    وقتی آوازی نباشد شور پروازی نخواهد بود

    پاسخ دادنحذف
  12. ای برادر عزیز چون تو بسی ست
    در جهان هر کسی عزیز کسی ست
    هوس روزگار خوارم کرد
    روز گارست و هر دمش هوسی ست
    عنکبوت زمانه تا چه تنید
    که عقابی شکسته ی مگسی ست
    به حساب من و تو هم برسند
    که به دیوان ما حسابرسی ست
    هر نفسی عشق می کشد ما را
    همچنین عاشقیم تا نفسی ست
    کاروان از روش نخواهد ماند
    باز راه است و غلغل جرسی ست
    آستین بر جهان برافشانم
    گر به دامان دوست دسترسی ست
    تشنه ی نغمه های اوست جهان
    بلبل ما اگرچه در قفسی ست
    سایه بس کن که دردمند ونژند
    چون تو در بند روزگار بسی ست

    ه.الف.سایه

    پاسخ دادنحذف
  13. به ترنج گرامی:

    سپاس
    عالی بود

    پاسخ دادنحذف
  14. کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا
    کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا
    ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
    کجا به در برمت ای دل شکسته کجا
    فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت
    خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا
    چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
    به منزلی رسد این کاروان خسته کجا
    دلا حکایت خکستر و شراره مپرس
    به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا
    خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود
    کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا
    چه عیش خوش ز دل پاره پاره می طلبی
    نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا
    بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد
    که می روند ازین باغ دسته دسته کجا



    ه.الف.سایه

    پاسخ دادنحذف
  15. سلام...
    1) باورم سیمرغ است و باغ است کنون، نظر می‏طلبد تا برون آییم از آرزوها که دل دارد و جام جم را نمی‏بیند ...
    2) دوست دارم جهان را تنگ ببینم برای نفس کشیدن، نه چون آنقدر حقیر گشته‏ام یا ناراحت از قیل و قال‏ها... جانم رشد یافته باشد آنچنان که جهان با همه وسعتش نتواند لحظه‏ای تشنگی لایزالم را برطرف کند ...

    پاسخ دادنحذف
  16. آخي! الهي! چقدر دلم سوخت!
    خيلي زيبا بود و متناسب با حال و هواي اين روزها...

    پاسخ دادنحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !