در کنج قفس پشت خمی دارد شیر
گردن به کمند ستمی دارد شیر
در چشم ترش سایه ای از جنگل دور
ای وای خدایا چه غمی دارد شیر
*. به خدا ساده اید اگر ساده از عکس و شعر ابتهاج و حال و هوای این روزها بگذرید ...
به خدا ساده اید اگر ...
اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!
بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !
هیع :((((
پاسخحذفخسروی باشد ای پسر مردی ملنگ.
پاسخحذفهاهاها
دل اگر پهنه عرش ملکوت است چرا میگیرد ؟
پاسخحذفجدی پرسیدما!!!
به مجنون عزیز:
پاسخحذفاین اصوات قبیحه چیه !؟
:D
به مصطفی عزیز:
پاسخحذف...
به سهرابی عزیز:
پاسخحذفدله دیگه نگیره چی بشه !؟
من رفتم فوتبال خسته ام دری وری می گم تو که خسته نیستی بعد از نیم ساعت همش سه تا نقطه گذاشته خسته نباشی خیلی فکر کردی.
پاسخحذفنمیری از اینهمه تلاش
ســــــــــایـــــــــــــه...
پاسخحذفخوش به حال لاک پشته. پشتش به یه جا گرمه.
هوالخلاق
پاسخحذفيه ؟ برام پيش اومد:
لاك پشت ها هم فكر ميكنند؟!
بافكر زي... .
ارادتمند : a min
به امین عزیز:
پاسخحذفلا یعقلها الا العالمون !
لاک پشت های عالم آره
از عکس که ساده نمیشه گذشت( دو تا از این لاک پشتای خال قرمزی داریم که حال و هوای همین شیر رو دارن...صبح به صبح به ظرفشون(خونه) چنگ میزنن...)
پاسخحذفشعر هم که حال و هوای خیلی هاس!
این لاک پشت هم آرزوی پرواز دارد. مثل من... مثل شما... مثل همه آن هایی که اینجا کامنت می گذارند... یا حتی نمی گذارند...
پاسخحذفسلام... بهاری باشید در این پاییز زیبا...
به آریانا گرامی:
پاسخحذفوقتی آوازی نباشد شور پروازی نخواهد بود
به تینای گرامی:
پاسخحذفسپاس
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
پاسخحذفدر جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکسته ی مگسی ست
به حساب من و تو هم برسند
که به دیوان ما حسابرسی ست
هر نفسی عشق می کشد ما را
همچنین عاشقیم تا نفسی ست
کاروان از روش نخواهد ماند
باز راه است و غلغل جرسی ست
آستین بر جهان برافشانم
گر به دامان دوست دسترسی ست
تشنه ی نغمه های اوست جهان
بلبل ما اگرچه در قفسی ست
سایه بس کن که دردمند ونژند
چون تو در بند روزگار بسی ست
ه.الف.سایه
به ترنج گرامی:
پاسخحذفسپاس
عالی بود
کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا
پاسخحذفکجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا
ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
کجا به در برمت ای دل شکسته کجا
فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت
خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا
چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
به منزلی رسد این کاروان خسته کجا
دلا حکایت خکستر و شراره مپرس
به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا
خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود
کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا
چه عیش خوش ز دل پاره پاره می طلبی
نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا
بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد
که می روند ازین باغ دسته دسته کجا
ه.الف.سایه
سلام...
پاسخحذف1) باورم سیمرغ است و باغ است کنون، نظر میطلبد تا برون آییم از آرزوها که دل دارد و جام جم را نمیبیند ...
2) دوست دارم جهان را تنگ ببینم برای نفس کشیدن، نه چون آنقدر حقیر گشتهام یا ناراحت از قیل و قالها... جانم رشد یافته باشد آنچنان که جهان با همه وسعتش نتواند لحظهای تشنگی لایزالم را برطرف کند ...
آخي! الهي! چقدر دلم سوخت!
پاسخحذفخيلي زيبا بود و متناسب با حال و هواي اين روزها...