۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

تلنگری به خودم - 10: غروب سه شنبه خاکستری بود ...


در کنج تنهایی های خویش در آستانه مهر و موم عدد 24 بر تاریخ بودنم در این سرای سپنج؛ ملول، تنها، غم زده، تاریک و بیش از اینها بی امید، سر بر گریبان خویش برده ام و تنها با یاد عباراتی چون «درست می شود!»، «این نیز بگذرد!»، «حتما حمکتی دارد!» و توجیهاتی از این دست به دنبال کورسویی برای نفس کشیدن خویشم!
و گاه و بیگاه که دیوارهای نامرئی این «زندان ظلمانی» بیش از پیش استخوانهای تمام بودنم را می شکند، خورد می کند و ذره ذره آن را زیر لگدهای سنگین روزمرگی خویش له می کند، برای فرار از این فشارها با لبخندی بر لب، «پرنده خیال» خویش را بر «زبر ما سو»ی بودنم می پرانم که «زندگی خوش تر بود در پرده وهم و خیال!»
در همین حال به دور و برم برای یافتن امیدی می گردم که «نه صدایی، نه سکوتی، نه درنگی، نه نگاهی» که هر چه هست تماما غم و اندوه و افسردگی است و گاه و بیگاهی هم کسی از فشار سختی هایش قهقهه ای بلند می زند و اشک می ریزد!
بر بلندای جوانی، درست آنجا که باید عطف «امید» و «آرزو»ی رسیدن باشد و «اراده» و «شوق» بوسه بر لبان هم بزنند ایستاده ای و چنین بی پناه، بی امید!؟
که امیدم به چه باشد!؟
...

چقدر اینجا «تار» شده است!
درست نمی بینم!
-اشکی از چشمانم می افتد!-
کمی بهتر شد اما باز اینجا را تار می بینم
نوشتن بس است که «هذه شقشقه هدرت!»



*. رفیقی پیام داد در جوار امام رئوف دعا گویمت که پاسخ دادمش «سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند!؟»
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار ...

*. در این میانه تنها امیدم بودن در کنار «منان خویش» است!
و اندک لبخند از سر شوق برای «انار»هایی که آوردی یا «عودی» که «دود» می کنی !

*. ابهام آلود و ایهام آلود است این تراوشات ...


۱۹ نظر:

  1. حافظ راباز کردم:

    بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
    که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
    در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
    چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست
    بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
    که مست جام غروریم و نام هشیاریست
    خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
    که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
    لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
    که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
    جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
    هزار نکته در این کار و بار دلداریست
    قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
    قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
    بر آستان تو مشکل توان رسید آری
    عروج بر فلک سروری به دشواریست
    سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم
    زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
    دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
    که رستگاری جاوید در کم آزاریست

    چی بگم؟

    پاسخحذف
  2. هوالخلاق

    حقيقتش وقتي خوندم ،
    دنيا رو خاكستري ديدم ، نه فقط امروز ِ شما رو... .
    نميگم دركت ميكنم يا حتي نميگم ميتونم حس كنم احساستو... .
    ولي ميتونم بگم :
    ... .



    در آخر :

    صابر
    سه تار بزن
    و اين هواي تار رو بر هم زن
    يا حداقل
    اگه ميشه يكم درصد سفيديه اين رنگ خاكستري رو زيادتر كن... .
    اجازه نده چشمات به اين رنگ عادت كنه... .
    اونوقت ديگه حتي اشك هم نميتونه ... .
    نميدونم اگه جاي شما بودم و يكي اين جملات رو به من ميگفت ، چي فكر ميكردم... .
    پس ديگه ادامه نميدم... .
    فقط بدون ما صابر رو هميشه مثل قبل ، شاد و پر انرژي دوست داريم ... .
    پس حداقل براي ما هم كه شده شاد زي... .



    ارادتمند : a min

    پاسخحذف
  3. خب راستش نظرم نمی اد!!!

    " حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
    هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست
    نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
    بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست
    بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
    حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
    بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
    هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
    به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
    چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست
    جدایی از زن و فرزند سایه جان ! سهل است
    تو را ز خویش جدا می کنند ، درد اینجاست "


    همین طوری داشتم میخوندمش گذاشتمش اینجا!!!

    :(

    پاسخحذف
  4. به گ.الف گرامی:

    شاهد فال جالبه

    خبری نیست که نیست !

    پاسخحذف
  5. به امین عزیز:

    بگو رفیق که گفته هات شفاست درمونه

    پاسخحذف
  6. به زینب گرامی:

    نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست

    ای وای خدایا چه غمی دارد شیر!

    پاسخحذف
  7. امیدوارم اخبار روزهای اینده خوشحالت کنه و خنده بر لبانت بشینه :)

    پاسخحذف
  8. به مجنون عزیز:

    آدمی به امید زنده است

    پاسخحذف
  9. سلام...
    آقا صابر گل...
    نمیدونستم مینویسی...
    سروقت باید بیام اینجا رو کامل بخونم بعد کنکورم...
    فعلا شاد باشی...

    پاسخحذف
  10. به محمد علی عزیز:

    اسمش که نوشته نیست
    چرندیاته ...

    پاسخحذف
  11. یادش به خیر قدیما دوستی بود مرامی بود ولی حالا چی؟


    تار شدی پسر خسته تنها آقلاگد دی یاته

    پاسخحذف
  12. وقتي از درد حرف مي زني آشناتري اما كاش اسمان خيالت هميشه آبي باشد آرام و بلند




    سرنوشتی سرد ،در چشمان من غم ریخته

    این دلم انگار،مدت هاست بر هم ریخته


    یک نفر از روز های من بهشتم را گرفت

    دست نا اهلی درون من جهنم ریخته


    من وجودم سست شد، پاشید از هم ، خرد شد

    برگ های عمر من ، بعد از تو کم کم ریخته


    مردم از چشمان من خواندند عاشق پیشه ام

    چشم هایم آبِرویم را در عالم ریخته


    می روم دور از خودم باشم،کناری ،گوشه ای

    هر کجا پا می گذارم، باز، آدم ریخته

    پاسخحذف
  13. به پسر آبی عزیز:

    نوکرتم رفیق

    پاسخحذف
  14. به نسیم پریشان گرامی:

    من وجودم سست شد، پاشید از هم ، خرد شد
    برگ های عمر من ، بعد از تو کم کم ریخته


    عالی بود ...

    پاسخحذف
  15. بله این روز ها من هر جا سر میزنم، ایضا به دل خودم، تار و خسته و به قول شما خاکستریست.
    این شادی ملی و نشاطی که رئیس دولت و اعوان و انصارش هراز چند گاهی در گوش ما زمزمه می کنند نمیدانم در زندگی چه کسی متجلی شده.
    شما کسی با این مشخصات یافتید من را هم بی خبر نگذارید صابر گرامی.

    آبس و سفید و صورتی باشید...

    پاسخحذف
  16. "آبس" همان "آبی"ست!! وقتی انگشت میانی من "سین"، همسایه دیوار به دیوار "ی"، را به اشتباه فرا می خواند!!!

    پاسخحذف
  17. ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
    وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود

    سنگيني اين روزها براي منم به قدري زياده كه....
    نگراني و آشوبي كه به جانم افتاده...
    حرف زياد داشتم براي گفتن. نميدونم چرا، اما احساس ميكنم دعوت به سكوت شدم...
    قران رو باز كردم. چندين بار...
    آيات سنگين بود برام. حتي نميدونم درست فهميدم يا نه اما تكرارها رو چيكار كنم...
    ناچار به سكوتم اما تا كي ...
    فقط صبور باشيد. توكل كنيد. درست ببينيد...
    والله عليمٌ حكيم...

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !