آنطور که یادم هست،
قرار بود تو بروی دانشگاه دکتر شوی
و من صبح ها روزنامه بفروشم و عصرها بار بکشم تا شب شود
قرار بود تو درسش را بخوانی و من کِیفش را
اما امان از این دنیای بی قرار و مدار!
قرار بود تو بروی دانشگاه دکتر شوی
و من صبح ها روزنامه بفروشم و عصرها بار بکشم تا شب شود
قرار بود تو درسش را بخوانی و من کِیفش را
اما امان از این دنیای بی قرار و مدار!
حاضر
پاسخحذف