۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

افکار پریشان - 73: سیاه و سپید ...



دو سال پیش بود، چنین شبی چشم در چشم آینه، سپیدی تاری میان انبوهی از سیاهی ها توجهم را جلب کرد؛ یک تار موی سپید درست در آستانه ورود به 23 سالگی! خوش بودم که انگاری پخته تر شدم ..
بعدتر ها دکتری دلیلش را فشار عصبی و فکر بیش از حد به مسائل پیرامونی تشخیص داد، این را درست زمانی گفت که از شب بیداری های اجباری و خوابهای نرفته ام گفتم؛ چه خیال خامی بود آن همه توهم پختگی!
سال بعد یک تار دیگر و امسال دو تار دیگر کشف و ثبت شد!
مرگ زودرس است انگاری یا به تعبیری شاعرانه پیر شدن ...

بر زبر ما سوی ای ایستاده ام، رو در روی 25 سالگی، دیر نیست که بگویند با ربع قرنی تجربه! -کودکی در سرزمینی جنگ زده در حکومتی انقلابی و ایدئولوژیک، پاک دینی مدرن، سلطه دیندارانی نافهم به ایدئولوژی های خود، بهار عربی، رکود اقتصادی، رکود تورمی، خفقان، از تفنگ بازی های کودکی تا دیدن شلیک تیر و افتادن آدمی، خشونت، جسارت، طغیان، بهار عربی، باتوم، اشک آور، زندان، سنت، مدرنیته، تعلیق، جنبش های ضد سرمایه داری، تحجر، روشنفکری و ... تجربیات نسل ما این گونه است انگار به عظمت طول تاریخ! - 
24 سال نفس نفس زدن در این دنیای عفن لجن زار خسته کننده بوده است، هزینه هایی سخت و طاقت فرسا، شب بیداری ها، با خود حرف زدن ها، سیگارهای مداوم، آهنگ ها و خاطره ها -و لعنت به بعضی خاطره های گزنده!- اما ...
اما در ترازوی این زندگی به ظاهر لعنتی اوضاع طور دیگری است: هر چه هم هزینه بوده است به درک، فدای یک تار موی رفقا ...
سرمایه های این 24 سال کم نبوده اند که بینهایتند، همان منان دیگر من ...
این طور که نگاه می کنم خوب است، برآیندش انگاری زیباست!
راضی ام انگاری ...



×. سال گذشته نوشتم:

لایحه ای در دپارتمان بهداشت آمریکا مبنی بر قوانین بیماری ایدز در حال بررسی بود ...
سران ایران و عراق برای فرستادن نمایندگان وزرای خارجه شان به جلسه شورای امنیت سازمان ملل با موضوع آتش بس جنگ در تردید بودند ...
در گوشه ای از دنیا انتفاضه مردم در انتظار دهمین ماه خود بود ...
زین العابدین بن علی در جشن پیروزی ریاست جمهوری تونس به پایکوبی مشغول بود ...
مجلس سنای آمریکا در حال رای اعتماد به وزیر دیوان عالی ریگان بود ...
خانواده قربانیان بمب گذاری انیسکیلن اتریش در حال عذاداری بودند ...
جهان در شوک نزول شاخص میانگین صنعتی داو جونز بود ...
...

و من به ناگاه زاده شدم!

×. زادروز بهانه خوبی است برای خوب بودن ...

۱۰ نظر:

  1. ما که آخر نفهمیدیم تولدتون بیست و یکم بود یا بیست و دوم! اصن مگه امروز چندم بود!
    .
    .
    .
    .
    تولدتون مبارک!
    (اسمایلی شیرینی و کیک و بادکنک و کاغذ کشی )

    پاسخحذف
  2. یعنی چی آخه این حرفا!!؟؟

    خب حالا میخواید خودتونو بگید پیر شدید طور دیگه ای هم میشه، یعنی چی آخه

    خب نمیگین ما احساس بدی بهمون دست میده؟
    اصلا به فکر دیگران نیستین؟
    ربع قرن تجربه؟؟؟؟؟!!!!!!؟؟؟؟؟؟

    من تازه اول جوونیمه اصلانم این همه تجربه ندارم
    خودتون پیر شدید.
    بله




    راستی متولد شدنتونم مبارک

    شیرینی هم میخوایم

    پاسخحذف
  3. بعد یه چیزی

    مامانم گفته با اونایی که سیگار میکشن حرف نزنم
    بله

    پاسخحذف
  4. آقا بازم هپی هر هر هور هور!!!؛)...
    بابا هپی باش که موهات بلوند شه به جای سفید:)...
    آرزومند آرزوهات برادر:)...

    پاسخحذف
  5. دوستت دارم
    و تاوان آن هرچه باشد، باشد
    حتی موهای سپید
    حتی
    اما دوستت خواهم داشت، بیشتر از دیروز و باکی نخواهم داشت
    چون تورا دوست دارم

    پاسخحذف
  6. سلام
    من دوست داشتم امشب برات یه پست بذارم و یا به یه تئاتر به عنوان هدیه ی تولدت دعوتت کنم ،
    قبل اینا اینم باید بگم که دو سه روزی بود یکی تو دلم داد می زد که تولد صابر تولد صابر ، پریروز مستقیم تو وبت اومدم و دیدم بیست و یکم یا بیست و دوم باید باشه ولی منتظر بودم که برسه و امروز یهو دوباره هواسم جمع شد که داره دیر میشه ، یهویی پیامک زدم و اومدم دیدم پست گذاشتی...
    خب هدیه ی تولدت رو دوست داشتم تئاتر افسانه ی ببر باشه که میدونم و خوندم که کار خوبیه و به هر حال خب تولدت مبارک باشه ، انشالله قبل از اینکه مرده ی زنده باشی ، زنده بودن رو با جاودانگیت عوض کنی ، من خوشحالم که انقدر احساسم بهت نزدیکه و می تونم تولدتو حس کنم ، روز ورودتو ، روز مبارکو...

    راجع به مطالبی هم که نوشتی:
    کاش میان ما نبود این همه درد مشترک!

    پاسخحذف
  7. صابر عزیز همیشه از خوندن نوشته هات لذت می بردم و امیدوارم روز به روز نه لحظه به لحظه که میگذره به حالات زیباتری برسی.
    امین هادی

    پاسخحذف
  8. صابر نظرمو که گذاشته بودم حذف کردی؟!

    پاسخحذف
  9. همیشه روز 21 آبان را یادمه امسال هم یادم بود

    شرمنده که یک روز تاخییر داشتم

    اشتباه تقویمی بود

    21 مهر 13 اکتبره و 21 آبان 12 نوامبر همین باعث میشه من هر سال اشتباه کنم

    زندگیتون پر از تجربه های ناب و خاطرات شیرین دور از خاطرات گزنده و ناشیرین

    کاش جایی در خاطرات گزنده نداشتم این برایم شیرین تر بود

    25 سال تجربه ناب زندگی
    با موهایی که از عظمت خدا رنگ از رخسارشان پریده و سفید شده اند بر شما مبارک
    همیشه وقتی افراد مسن را میدیدم میگفتم،پیرها با دیدن عظمت خدا رنپ از رخسار موهاشون پریده و سیاهی غرور جوانی را به سپیدی عظمت زندگیهای چندین ساله بخشیدند

    و انگاری هرچه سپید تر پاک تر

    و چه زیباست حدیثی که منقول است از امام علی که میفرمایند عزیز ترین افراد در نزد ما انانند که در جوانی همچون پیران با تدبیر باشند

    در ضمن با اینکه من یک ماه بزرگترم نمیدونم چرا 24 سالمه وقتی شما 25 سالتون شده

    مثل اینکه شما خیلی زود تر بزرگ میشید

    موید باشید و پیروز
    همیشه با لبخدی شیرین
    سالروز بودنتان شیرین

    اردکانی

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !