۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

عکس نوشت - 50: تاملات نابهنگام مارکسی!


ما انسان های از خود بیگانه ...



×. شاید فارغ از غرق شدن در گیر و دار ایسم های قلمبه سلمبه و ایده ها و تزها و نظریات حجیم و سنگین -و البته نغز و لطیف- روشنفکران و اندیشمندان -کسانی که بیش از ما و پیش از ما فکر کرده اند- این طور به نظر برسد که تلنگری که مارکس و امثال او بر پیکره این انسان اسیر روزمرگی و مغروق در کار -کاری که چه بسا برای نان روز است و نان روز انگاری برای سکس شب!- انسانی تماما رنج و درد ولی متوهم و انسانی در ابعاد «بعد از کار» -انسانی که انسانیتش و لذت بردنش از زندگی بعد از کار و فراغت از آن پدید می آید؛ می زند بزرگترین و بهترین نقدی است بر این شاکله تماما تهی و پوچ!
اینکه این همه رنج کار از برای چه؟ چرا رنج؟ 
چقدر از خود بیگانگی ...



۴ نظر:

  1. خوب برای لذت دیگه، مگه بده؟؟؟؟
    اما تفسیر خشنگی بود، دوستش داشتم

    پاسخحذف
  2. راستش این روزها مولوی از این تلنگرها به ما می زنه!

    پاسخحذف
  3. oon doosti ke esme molavi ro avord khayli bahaoosh be nazar mirese...afarin

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !