
۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه
۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه
تلنگری به خودم - 8: هنوز انسانیت نمرده است (2)

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه
۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه
همین جوری - 24: افاضات رییس بدون شرح ....
۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه
در گذرگاه خاطره - 21: حماسه پر شور صندلی های خالی (بیان دیگری از حقارت ملی!)


۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سهشنبه
حادثه بد - 9: اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن ....

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه
عکس نوشت - 6: ...
۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه
همین جوری - 23: شما فقط کف بزنین ...!

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه
تلنگری به خودم - 7 : هذا القرآن مهجورا ...

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه
حادثه بد - 8: پروژه ای که پر شد ... دامپ شد ... گند خورد!

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه
همین چوری - 22: نام گذاری سالها ...
این پست دیشب در 5 بامداد منتشر شد که گویا نشده بود (!) ...
از سال اصلاح الگوی مصرف جز میلیاردها تومانی که صرف سمیناهارها (!) و همایش های الگوی مصرف شد چیزی ندیدیم ...
از سال کار مضاعف و همت مضاعف هم جز تعطیلی های گاه و بیگاه و کم شدن ساعات کاری و غیره ...
آری سالها را بر عکس نام گذاری می کنند ...
*. در تعطیلی های قبلی که هیچ! نه لذتی بردیم و نه استراحتی کردیم که اغلب تماما گند خورد به برنامه هایمان خاصه در چند حالت خاص به برنامه های دانشگاهی و مهندسی فرهنگی تا تعطیلی اخیر که خوشحال بودیم و دعا کردیم که تعطیل شود و مسافرتی به بدن بزنیم و آسارایی و ... تا اینکه تعطیل شد و نه تنها آسارا و مسافرت کنسل شد که کاری پیش آمد که از عید فطر تا همین الان کمپ زدیم در شرکت و مشغول کار به صورت خرکی !!!
*. رفیقی به شوخی می گفت جناب رییس یکبار می توانست مفید واقع شود که آن هم نشد!
*. در زمینه تعطیلی هم دو تا تبریک:
یکی عام به تمام سران نظام در باب کار مضاعف و همت مضاعف!
یکی هم خاص به مجلس مستقل و قدرتمند مجلس (! هاهاها!!!!) به خاطر اینکه دیگر قانون هایش به پشم بزی هم نمی ارزد! ای کاش خودتان را سنگین نیم کردید و خودتان تعطیل می کردید که مسخره نشوید در ساز و کار این نظام سیستماتیک (!؟)
- پیشنهاد می شود سال دیگر را سال ظلم و دروغ و ادبیات وقیحانه سیاسی بگذاریم شاید که دروغ و ظلم و این ادبیات وقیح برچیده شود ...
پست مشابه در اینجا
۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه
ادای دین - 14 : آقای کارگردان !

جملات بالا بخشی از صحبت های ابراهیم حاتمی کیا بود در برنامه شب عید فطر برنامه راز (یا یه همچین چیزایی!) شبکه -به قول محمد صالح علا محترم!- چهار ...
ابراهیم حاتمی کیا را دوست دارم!
آقای کارگردان فضاهای بسته! استاد فیلم سازی در فضاهای محدود (مثلا در ارتفاع پست یا آژانس شیشه ای) استاد بازی گرفتن از غول های سینمایی از پرستویی و رضایی در آژانس گرفته تا نصیریان در بوی پیراهن یوسف تا دهکردی در از کرخه تا راین و حتی کیانیان در روبان قرمز و یا فرخ نژاد در به رنگ ارغوان ...
ادای دین 13: به مناسبت روز وبلاگ نویسی 2
این پست قسمت دوم این دسته است ...
این دسته تماما تقدیم میشود به امین (a creative man - a min)
دوباره ذکرچهار نکته لازم است:
اول اینکه بیشتر در این پست بلاگهایی که معرفی می شوند رانیطور نیستند که لزوما محتوایشان را قبول داتشه باشم و یا مورد تایید باشند بلکه نوع دسته بندی خود نشان دهنده این موضوع است -البته اثبات شی نفی ما ادا نمی کند!-
دوم اینکه زاویه دید من به این بلاگ ها لزوما شاید آن چیزی نباشد که در این بلاگ ها ساری و جاری است!
سوم اینکه کنار هم قرار دادن بلاگ هایی که در زیر است لزوما نتیجه تساوی فی مابینشان نیست که فاصله است بین آنها!
و چهارم اینکه لزوما نباید لینکهای پایین شما را به بلاگی ارجاع دهد!
2. بلاگ های با ایده های جذاب و خلاقانه
یک توضیح اجمالی برای همه بلاگ های زیر آن هم اینکه جدای از اینکه ایده های خلاقانه این بلاگ ها از عناوینشان واضح و مبرهن است؛ محتوای این بلاگ ها هم بسیار خلاقانه اند و به روز، یعنی با توجه به شرایط روز اجتماعی و سیاسی می نویسند و این بر خلاقانه بودن ایده شان می افزاید ...
آقا داماد چه کارن؟
در هر خواستگاری این مطلب چه آقا داماد چیکارن مطرح میشه و خالق این بلاگ هم از همین ایده استفاده کرده و هر بار از آقا داماد پرسیده می شود که چکارن و جوابهای خلاقانه ای که درپست ها نوشته میشه ...
مملکته داریم ؟
شاید در این دسته بلاگ ها خلاقانه ترین و مشهورترین بلاگ همین مملکته داریم باشد که خب منطقا فیل تر است (!) در این بلاگ هم هر بار عبارتی آمده و در آخرش از این تکیه کلام رایج مملکته داریم استفاده می کند ...
جهان سوم
این بلاگ هم از عبارت جهان سوم جایی است که استفاده کرده و هر بار تحلیلی بر آن می رود ...
یادداشت های یک دختر ترشیده
آنی دالتون نویسنده این بلاگ از خاطرات و تجربیات ترشیدگی می گوید. خود واژه ترشیده برای یک دختر عبارت بدی است (!) که جسارت از نوشتن درباره آن دلی بزرگ می خواهد ...
یادداشت های دختر دست فروش مترو
در این بلاگ خاطرات مکرر یک دختر دستفروش مترو را می خوانید. واقعا هم ایده هم محتوا جالب است و خواندنی ...
۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه
افکار پریشان - 31: سینه تنگ من و بار غم او هیهات ...
پیشتر اینجا نوشته بودم از خورشید
اینجا می نویسم از دل:
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت
...
دل داده ام بر باد
های بر باد رفته -ای دل!-
باز آ
باز آ و در سینه تنگم جای گیر ...
نیایش - 7: یا رب ...
...
*. پست های این چند شبه عجیبه دعا کنین فقط
۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه
تلنگری به خودم -6: و خدایی که بزرگ است ...
و خدا بزرگ است
و حکمتش ماورای همه چیز
*. پست های این چند شبه عجیبه دعا کنین فقط
تلنگری به خودم - 5: بخند!
اما من مرد روزهای سختم ...
۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه
لحظه ای تامل - 20: کرامات شیخ ...
۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه
افکار پریشان - 30: پشت دیوار شب یه راهی داره ...
۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه
عکس نوشت - 5: بخواب که دنیا ارزش دیدن نداره ...


در آبهای جهان قایقی است
و من، مسافر قایق
هزارها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد؟


همین جوری -21: به بهانه قدس ...

لنا ما ليس يرضيكم ،لنا المستقبل ولنا في ارضنا ما نعمل
ايها المارون بين الكلمات العابره
كدسوا اوهامكم في حفرة مهجورة ، وانصرفوا
واعيدوا عقرب الوقت الى شرعية العجل المقدس
او الى توقيت موسيقى مسدس
آنچه شما را خوشحال نمیکند از آن ما،
ای گذرندگان در میان کلمات رهگذر آینده از آن ما،
آنچه در زمینمان میکاریم از آن ما
اوهامتان را در حفرهای دورافتاده بینبارید و بروید
و عقربه ساعت را به زمان گوسالهی مقدس برگردانید
و یا به زمان آهنگ تیر
فلنا ما لیس یرضیکم هنا، فانصرفوا
و لنا ما لیس فیکم: وطن ینزف و شعبا ینزف
وطنا یصلح للنسیان او للذاکره
آنچه شما را خوشحال نمی کند از آن ماست،
پس بروید آنچه شما ندارید از آن ماست: وطنی که در خون غوطه ور است
ملتی که در خون غوطه ور است
سرزمینی که شایسته فراموشی است یا یادآوری
*. شعر از محمود درویش
*. مکالمه جالب و بسیار تکرار شده در این سه روز گذشته من:
- اینترنت شما هم مرده؟ (یا جملاتی در همین مایه ها!)
- روز قدسه بابا
اینجا هم ایرانه
حکومتمونم که در جریانی
پس سوالت اشتباهه
- {سکوت}
*. درباره قدس حرف ها در گلویم مانده اند باشد تا زمانی بنویسمشان
*. منبع عکس این پست و پست قبلی: آسوشیتدپرس به نقل از بوستون
۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه
لحظه ای تامل - 20: گپی اندر باب قدر نامه ...

...
آخه خیلی چیزا عجیبه
من همیشه خودم می ترسم از اینکه آدمی حقی رو نا حق کنه
بعد الان دیگه خیلی حقاس که ناحق شدنشون اونقدر عادی شده که اصلا آدمی نمی فهمه
اصلا بیماریهایی اونقدر شایع شدن که آدمی که بیمار نشده بیمار خطاب میشه
مثلا همین مصلحت انگاری
اصلا هر کی مصلح بین نیست میگن مریضه بابا
بعد تو این مصلحت ها چقدر آدمی حق رو ذبح می کنه
بعد آدمی که حق رو ذبح کنه خب میشه نیزه!
بعد میشه نیزه که قرآن روش میره ...
مصلحت رو یهو می بینه تو اینکه علی رو از خلافت برکنار کنه
خب دل آدم می لرزه بله
و دیشب دلم می لرزید خاصه زمانی که دیدم کفشم گم شده، کفش مقدمه راهه، مقدمه مسیره، اراده بدون حرکتم که هیچ!
می لرزیدم و می ترسیدم تا اینکه در آخر نهایتا کفشهایم پیدا شد ...
*. داستان کفش ها واقعی بود البته برای اهلش برداشت های دیگری هم مجازه ...
۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه
ادای دین - 12: با تاخیر و به بهانه روز جهانی وبلاگ نویسی 1

سی و یک آگوست (9 شهریور ماه) روز جهانی وبلاگ نویسی است و درست یک هفته بعد هم روز بلاگستان ایران است. رسم بر این است که در این روز هر فرد 5 بلاگ را که دوست دارد معرفی کند. من در این میانه روز جهانی و ایرانی با تاخیرات فراوان به معرفی 5 دسته بلاگ به مرور زمان می پردازم ...
ذکرچهار نکته لازم است:
اول اینکه بیشتر در این پست بلاگهایی که معرفی می شوند رانیطور نیستند که لزوما محتوایشان را قبول داتشه باشم و یا مورد تایید باشند بلکه نوع دسته بندی خود نشان دهنده این موضوع است -البته اثبات شی نفی ما ادا نمی کند!-
دوم اینکه زاویه دید من به این بلاگ ها لزوما شاید آن چیزی نباشد که در این بلاگ ها ساری و جاری است!
سوم اینکه کنار هم قرار دادن بلاگ هایی که در زیر است لزوما نتیجه تساوی فی مابینشان نیست که فاصله است بین آنها!
و چهارم اینکه لزوما نباید لینکهای پایین شما را به بلاگی ارجاع دهد!
1. بلاگ های صاحب سبک و با زاویه دید متفاوت
راز سر به مهر
قطعا در لیست بلاگ هایی که خواندنشان را دوست دارم و از زاویه دیدشان لذت می برم -فارغ از آنکه محتواشان به اعتقادم می خورد یا نه که البته می خورد!- راز سر به مهر -که داغ چندین بار فیل تر شدن را بر جبین دارد!- در راس قرار دارد، محمد معینی نویسنده با ذوق این بلاگ معلوم است که می کوشد تا مبادا با تیغ مصلحت -این بی شرم شیاد!- حقی را ذبح کند و همین امر باعث شده است تا در این خیل بیماران مصلحت -که آنقدر عادی شده است دیگر از حالت بیماری خارج شده است!- زاویه دیدش را بپسندم و بلاگش را دنبال کنم، آنهایی که می خواهند زاویه دیدی جدید را تجربه کنند و مدام بیاموزند پیشنهاد می شود این بلاگ را دنبال کنند ....
بامدادی
جدای از مقالاتی که گاه و بیگاه ترجمه می کند و منتشر می کند اغلب تحلیلهایش با رویکرد خاصی همراه است و نحوه و نوع رفرنس دهی و تحلیل های علمی اش برای من انسان عامی و عادی بلاگ خوان درس آموز است ...
فانوس
پیش تر که در a man called old fashion می نوشت با او آشنا شدم! اینک اما به دلایلی در این خانه در ابتدا موقت و در انتها وطن دومش(!) می نویسد؛ نوشتن که چه عرض کنم، تلفیق نوشته ها و عکس ها و زاویه دید عالی اش در انتخاب و انتشار عکسهایش را دوست دارم زیاد! درس آموز ترین نکته این بلاگ نحوه نام گذاری ها و خلاقیت خالقش در انتخاب عناوین پست هاست ...
قاصدک
درست است که گاها محتوای -حداقل ظاهری- نوشته هایش را قبول نداشته باشم اما دلیلی نمی شود که از نوشته هایش -که بیشتر شعر گونه اند- چشم پوشی کنم و بعضا بسیاری از آنها را بی هیچ لذتی از خواندنشان رها کنم، گاها تلفیق اجتماعیاتش با شعر عالی است و جدا زاویه دیدش در تلفیق تصویرهای روزمره و دیده شده مان با خیال شاعرانه لذت بخش است ...
فعلا همین ها باشد تا وقتی دیگر ....
*. راستی یه خبر خوب برای بلاگ اسپاتی ها آن هم اینکه در داشبورد مدیریتی بلاگر قسمت آمار اضافه شد حتما ببینید جالب است ...
۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه
لحظه ای تامل - 19: قدر نامه!

سر در گریبان انزوای خویش بیتاب از خفتن های سنگین روزمرگی و سرشار از سایه های تاریک و هولناک غفلت در گوشه ای از بودن خویش نشسته ام و لحظه لحظه و سطر سطر این جریده تاریخ بودنم را دردمندانه حلاجی می کنم که چه بوده است! که چه شده است!
و در این کنج بودن خویش به ترسیم چشم اندازهای منحنی بودن خویش مشغولم که چه خواهم شد! که چگونه در این دریای مواج و طوفانی دغدغه های بیکران و در این هول و بیم موجهای تاریک غفلت و شهوت و گردابهای همه ترس و اندوه و افسردگی سر به این فاجعه پلید بشری -مصلحت!- خم نکنم و هرگز برای رسیدن به آن همه قله های بودن خویش حق را به تیغ این شیاد پیر ذبح نکنم.
غرق در همین افکار ناگاه ندایی مرا بر می خیزاند که «های در هم پیچیده! برو ...» بر می خیزم و تمام افکارم را در به میان جمعیت می برم که ید الله فوق الجماعه!
و اینجا که من هستم چقدر دل ها که بی تاب است! چقدر سرها که زیر سودای قرآن پشیمانند و چه قرآن ها که گویی به نیزه شده است! چقدر زشتی ها و زیبایی ها که اینجا با هم بر می خورند! دستانم می لرزد! نکند که من نیز قرآن به سر نگیرم! قرآن به نیزه کنم ...
الهی سکر!
الهی مستی!
خدایا نام و نان ایمانمان را میخوریم ، رحمتی!
خدایا قرآن به نیزه می کنیم، رحمتی!
خدایا ....