۱۳۹۲ دی ۷, شنبه

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب ...

لمس تماشای نگاهت حیرت انگیز است 
نشسته ام خیره به دیوار روبرو، بی هیچ حرکتی
به تو فکر می کنم، مگر می شود در آغوشش گرفت و نمرد؟
دستم را روی قفسه سینه ام می گذارم، چیزی در این میانه خالی است!
خیره شدم، خیره سر نشده باشم؟
دلم گیر است، دلگیر نشده باشد؟

اول زمستان است و اینجا بهار غوغا می کند ...
عطرت هنوز به مشام می رسد لعنتی دوست داشتنی من 






*. دیگری ها برای ژوزفین (+)







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !