۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

ماجراهای من و آقا آرشام - 1: سوال!!



سوال لب تاپم از من:

دل شماها فن نداره!؟




*. چند وقت پیش بود که بالاخره تصمیم 1.5 ساله ام (!) اجرایی شد و
لب تاپی خریدم. دوستان خوش ذوقم در دانشگاه برایش اسم گذاشتند:
آرشام (البته آقا آرشام!) که در بخش جدید به ماجراهای بین من و این
آقا آرشام پرداخته می شود ...

*. ای کاش که دل ما هم فن داشت که:
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت!

*. امروز آخرین روز سال 88 ای بود که در 409 سپری شد ...
به امید سال آینده!

*. بر طبق قاعده الان باید آماده می شدم برای رفتن به استقبال یک
مهربان تر از برگ و یک عزیزتر از جان، اما چه کنم که تقدیر
دست به کار شد که:
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد!


۶ نظر:

  1. دست غارتگر روزگار۲۶ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۳۶

    انچه دلم خواست نه ان شد انچه خدا خواست همان شد!

    به قول آقای خسروی ای بابا

    نویسنده:دست غارت گر روزگار

    پاسخحذف
  2. خوش به حالت که اونجا بودی

    پاسخحذف
  3. هوالخلاق

    در عجب ماتم !!!

    آن که بودی وطنش دیده صابر یا رب
    به مرادش ز غريبي به وطن باز رسان

    گرچه شايد در وطن،
    آرام و سوزان ، فقط و فقط ، در نگاه يار زي...
    ارادتمند: trizman

    پاسخحذف
  4. سلام ارشام خاله!

    خوبی خاله جون؟

    خاله الهی فدای اون موس خوشگلت بشه! دیدی تو هم اخر به جمع دیونه ها پیوستی خاله جون!

    خاله می گم یه خورده بیشتر هوای باباتو داشته باش خاله!!!

    راستی خاله جون این فن و اینا چیه تو هی از بابات سوال می کنی خاله؟!!

    خاله من خیلی حرف می زنم !!نه خاله!!؟؟؟
    فک کردم اینجا خونه خاله ست، هی میام اینجا شلوغ می کنم خاله!!!

    ای بابا!!!!

    خاله جون مراقب خودت باشیا...

    کلی خنده خاله...

    ( انگاری رسما دیونه شدیم رفت! نمی دونم والا...)

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !