۱۳۹۳ مهر ۱۰, پنجشنبه

همانجا که سعدی را در می یابی ...

رد خطوط دلتنگی را که بگیری
یک سرش می رسد به خداحافظی
همانجا که هنوز رد گرمای بوسه ی واپسینش روی لبانت مانده
و هنوز نفس هایت از شوق بودنش پیش و پس می زند

همانجا که دست و دلت نای رفتن ندارد
و دو قدم به پیش می روی و بر میگردی
و من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
همانجا که سعدی را در می یابی!




*. دیگری ها برای ژوزفین (+)

۲ نظر:

  1. خداحافظی تلخترین درام عالم...خیلی سخته...بعضی وقتا ادم مجبوره رفتن طرف مقابل رو با جبر زمانه همراه کنه و تلخیش رو بپذیره...اما از این سختتر حالتی که خودت مجبور بشی بهش بگی خداحافظ...برخلاف میل باطنیت...آخ که چه سخته این خداحافظی...از لحظه ای که میگی خدانگهدار و احتمالا میشنوی در پناه حق،غصه عالم هوااار میشه سرت... چقدر امید داری..به یه سلام دوباره
    ناشناسی ک شاید برملا کند

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !