۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

نیمه گمشده


چهار روز جنجالی در مجلس گذشت. پخش زنده­ی جلسات رای اعتماد برای وزرای دولت تدبیر و امید، بهانه­ای شد تا بسیاری از مردم به تماشای نمایندگان منتخب ملت بنشینند. صحبت­های جنجالی نمایندگان در روزهای اول و گوش سپردن به الفاظ و لحن بیانشان برای آن­ها که نمایندگان را صرفا در روزهای مانده به انتخابات مجلس و در هیاهوی بزم­های تبلیغاتی برای رای دیده بودند، اغلب تعجب­آور می­نمود. احتمالا همه­ی ما از حجم پیامک­ها و جوک­های رسیده و نوشته­های اینترنتی در جریان این حواشی قرار گرفته­ایم اما یک نوشته، ذهنم را بد جوری به خود درگیر کرد. فردی در جایی پرسیده بود: «زنان مجلس رای هم می­دهند؟». در پس این سوال، ناخودآگاهی از وقایع این روزهای مجلس نهفته بود. به راستی نقش نمایندگان زن مجلس در این چند روز (که می­تواند نمونه­ی خوبی از روزهای دیگر مجلس هم باشد) چه بود؟؛ نه نطقی، نه موافقتی، نه مخالفتی و نه حتی تذکری! 
حضور به شدت در سایه و پنهانی نیمی از جامعه را پیشتر در بخش­های دیگر نیز شاهد بودیم؛ نمونه­ی خوب آن عدم حضور زنان در استادیوم­های ورزشی است، جایی که زنان باید صدای تشویق­هایشان از جنجره­ی مردان بشنوند. اما شنیده نشدن صدای نیمی از جامعه­ی ایران در خانه­ی ملت، نشانه­ی عجیبی است. در خانه­ی ملت نیز صدای زنان بسیار کم­رنگ و آن هم در چند نطق کوتاه از زبان نمایندگان مرد شنیده شد. باز هم نشانه­ای که نیمی از این جامعه گم­شده است، پس تا به محاق نرفته پیدایش کنید.

۲ نظر:

  1. دم ِ انتخابات یه مطلبی نوشتم که رفت تو قسمت ِ پستای ثبت نشده، این مطلبتو که خوندم، یاد ِ یه تیکه ازون پسته افتام که نوشته بودم: "من خیلی وقت است چشم ِ امید از اصلاح ِ این به اصطلاح جمهوری بسته ام... "
    به نظر ِ من مشکل خیلی بنیادی تر از این حرف هاست... همین که وقتی یه زنی خیلی در اجتماع خوب حاضر میشه، بهش صفت ِ "مرد" می دن، به نظر ِ من به طور ِ واضحی گویای تبعیض نه از جنس ِ حکومتی، بلکه از جنس ِاجتماعی و فرهنگیه... و من سعی می کنم دیگه خیلی بهش فکر نکنم... فقط نمی دونم ما خانم ها تا کی باید زور بزنیم واسه گرفتن حداقل حقوق شهروندیمون...
    حرف زیاد هست در این باره... و به نظر ِ من حرف نزدن ِ نماینده های زن ِ مجلس دلایل ِ متعددی می تونه داشته باشه، اینکه آیا واقعا نماینده زنی خواسته حرف بزنه و نذاشتن، یا اینکه خودشون نخواستند حرف بزدند هم به طور ِ جداگانه قابل ِ بررسیه...
    ولی همون چیزی که اول نوشتم: "من خیلی وقت است چشم ِ امید از اصلاح ِ این به اصطلاح جمهوری بسته ام..." یعنی یه جایی هست که دیگه آدم واقعا حس می کنه خسته شده و دیگه حوصله نداره برای حقوق بدیهیش بجنگه، سعی می کنه فرار کنه جایی که اون حقوق ِ بدیهی رو براش به رسمیت بشناسن... دردناک ترش می دونی چیه؟ اونجاست که هنوز جمعیت ِ کثیری از زن ها هستند که معتقدند اون حقوق فقط متعلق به مرداست... اینجاست که آدم از خودی گل می خوره، در جزء جزء ِ جامعه به وضوح دیده می شه این مسائل، این خانه از پایبست ویران است... هزار و یک نمونه تبعیضی در نگاه و برخورد و کلام ِ تک تک ِ افراد ِ جامعه وجود داره که به نظر ِ من از نماینده های چنین جامعه ای بیش ازین ازش انتظار نمیره... اگر غیر از این بود آدم باید متعجب می شد...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اون که صد البته
      اتفاقا داستان همین از خودی خوردن هاست
      و اتفاقا اگه دقت کنی خیلی از فمینیست هایی که الان دارن تلاش می کنن برای احقاق حقوق زن اتفاقا گل به خودی میزنن در حد بوندس لیگا، اتفاقا من خیلی حکومتی خواستم نبینم هر چند لحن نوشته اینجور نیست و دیدش به حکومته
      تو این متن خواستم یک نشانه رو بگم اینکه خود این داستان یک نشانه است که نیمی از جامعه به محاق رفته، فارغ از اینکه چه شد که چنین شد

      حذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !