۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

یادداشت مطبوعاتی - کمی رویای فرویدی!

اندوه ماندگاری فراموشی 
کمی رویای فرویدی
---------------------------

چاپ شده در روزنامه بهار مورخ (+)
پی دی اف صفحه (+)



در این روزهای آغازین سال، که جیب‌های خالی و فشار اقتصادی روز به روز سایه شوم خود را بر زندگی همه ما بیشتر و بیشتر می‌کند، ما و آدم‌های دور و برمان برای آن‌که زیر بار این فشار کمر خم نکنیم، اغلب می‌نشینیم و به روزهای خوب گذشته فکر می‌کنیم؛ غرق خاطرات خوب گذشته، چند دقیقه‌ای و گاه حتی ساعت‌ها سفر می‌کنیم به تاریخ گذشته بودن خویش. به عبارت دیگر اغلب آدم‌ها در رنج اکنونشان تصمیم می‌گیرند به فرار. فرار؛ از واقعیت تلخ امروز و گذر به اعماق دیروزهای رفته و تورق خاطرات خاک‌خورده نوشته‌شده بر جریده عالم بودنشان. فرار به گذشته برای بقا و این‌گونه است که می‌بینیم بیشتر ما، مدام در گذشته‌مان سیر می‌کنیم و روزهای خوش و ناخوش گذشته را به یاد می‌آوریم و با آن‌ها می‌گرییم و می‌خندیم. «یادش به خیر با فلانی رفته بودیم سفر...»، «قدیما خیلی همدیگر رو می‌دیدیم»، «یادته دوران مدرسه رو؟ چه دوران خوبی بود»، «فلانی یادته بچگی‌ها چه شیطونی‌هایی می‌کردیم...»، «جوانی کجایی که یادت به خیر»، «دیگه از ما که گذشته...»؛ این‌ها مکالمات آشنای این روزهای ما خاصه در دید و بازدیدهای عید بوده و هست. مایی که به یاد روزهای خوب و خوش گذشته مدام در خود فرو می‌رویم و فرو می‌رویم، در گذشته سیر می‌کنیم و در گذشته می‌مانیم و در گذشته زندگی می‌کنیم اما باید یادمان باشد که خاطره‌ها قرار است صرفا روزهای خوبی را به یادمان بیاورند که... که!؟ درست نکته همین جاست. 
اما پیش از آن‌که به چرایی این پرسش بپردازیم باید متذکر شد که این پدیده تنها مختص به این مرز و بوم هم نمی‌شود. در دیگر جوامع نیز به دلیل سرعت بی‌حد و حصر زندگی، مدام ذهن افراد در‌گیر و‌ دار کارهای گذشته و مانده و نکرده یا برنامه‌های آتی و جبرانی و مسائلی از این دست است. دگرگونی عمیق جامعه صنعت‌زده غرب و افزایش بهره‌وری تولید به عنوان هدفی که هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند، باعث شده است تا معمول شدن ساعت در فرآیند کار به عنوان یکی از نمادهای اصلی این روزگار بدل شود؛ همانی که جی هابز بام از آن با عنوان پیدایش جبر ساعت در زندگی روزمره انسان‌ها نام می‌برد. در این سراسیمگی زندگی روزمره بشر، ذهن‌های ما همواره با انبوهی از مشکلات، احساسات گیج‌کننده و استرس سر و کار دارد و آن‌قدر پریشان‌خاطر می‌شویم که دیگر در اکنون بودنمان زیست نمی‌کنیم. اخیرا در گزارشی از هاروارد آمده است که به طور میانگین ذهن ما 47‌درصد از مواقع غرق در افکار است. به عبارت دیگر نیمی از زندگانی‌مان را در تشویش افکار گم می‌شویم و این تراژدی عظیم با ذکر این نکته تکمیل می‌شود که دلیل اصلی ناخرسندی‌هایمان نیز همین مطلب است زیرا در چنین شرایطی اغلب آن‌قدر غرق در خاطره‌های گذشته می‌شویم که هر دم و بازدممان را مقایسه می‌کنیم با گذشته‌ها و خاطرات و آن وقت از «اکنون بودن» خودمان هم شرمگین می‌شویم و چقدر سخت است آدمی از بودن خودش هم شرم داشته باشد و این‌گونه اکنون و آینده برایمان زجرآور می‌شود. 
درست همین‌جاست که باید به یاد بیاوریم که همین خاطره‌های گذشته زمانی برای خودشان در اکنون بودن‌های ما شکل گرفتند. اهمیت تاریخ در فهم امروز زندگی‌مان نکته مغفول این به یادآوری‌هاست. به عبارت دیگر باید یادمان باشد خاطرات، در روایت گذشت ایام پدیدار می‌شوند؛ در خاک‌خوردگی ماه‌ها و سال‌های گذشته. که اگر همان اکنون‌هایی که در وقت بودنشان فکر می‌کردیم زجرآورند و پوچ و بی‌مایه، نبودند، امروز هیچ خاطره‌ای نداشتیم و دفتر خاطرات ایاممان سفید و خالی می‌ماند. در چنین وضعیتی است که مدام باید به خود یادآوری کنیم و مدام مراقب باشیم که خاطره‌ها افیون زندگی‌هایمان نشوند که آن وقت مدام در عمق سایه شوم روزمرگی، نشئه آن‌ها باشیم.


*. دیگر یادداشت های مطبوعاتی (+)

۴ نظر:

  1. دیگه عادت شده برامون انگار...

    پاسخحذف
  2. ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین/ناله ی من گوش دار و درد حال من ببین
    از میان صد بلا من سوی تو بگریختم/دست رحمت بر سرم نه یا بجنبان آستین
    یا روان کن آب رحمت،آتش غم را بکش/یا خلاصم ده چو عیسی از جهان آتشین
    یا مراد من بده یا فارغم کن از مراد/وعده ی فردا رها کن یا چنین کن یا چنان
    (غزل1974-دیوان شمس تبریزی)

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !