یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ...
خیالت تخت پیر شیخ نشسته بر تارک خیال!
این روزها یوسف ها طوری دیگرند
برخی شان را گرگ خورده است
برخی شان را ته چاه، خدا نیز فراموش کرده است
برخی شان در کنج بندی اسیرند و فراموش شده اند
برخی شان در حصار مقام و جاه از یوسفی افتاده اند
برخی شان آغوش در آغوش آن یار دیگری
برخی شان نه فقط زلیخا را؛ که هزار پرده دریده اند
...
غزل را بیخیال شیخ!
بیا کمی چایی بنوشیم به یاد یوسف های قدیم ...
×. عکس از خودم (در اندازه واقعی +)
×. لطفا توهم نزنید!
صابر بااین عکس و دل نوشته قشنگ
پاسخحذفتکوندی مون داداش
ولی خیالی نیست !تو باز هم غم مخور
خواجه یه چیزی می دونسته که یه چیزی گفته!
هنوز یوسف های واقعی هم پیدا میشن
حذفهنوز هم زیادن
هنوز هم هستن کسانی که دل در گرو محیت خدا دارند و زلیخایشان
چشمها را باید شست
جور دیگه باید دید
به manbara ی عزیز:
حذفنمیدونم والا شاید !
به ناشناس گرامی:
چشم ها رو شستم
دیدم که میگم ...
عکسه چه بامزست
پاسخحذفمن اگه بودم خیلی چیزای دیگه داشتم که بذارم
خدا هم هیچ یوسفی رو فراموش نمیکنه
بقیه ی اونایی هم که گفتین اصلا یوسف نیستند که به اون حال و روز درومدن
راستش اشکال خوب ها اینه که هیاهو ندارن پیدا نیستن برخلاف بدی که هیاهوش همه جا رو پر می کنه
پاسخحذفخسرو صابری، اون پاپیون رو هم می ذاشتی
پاسخحذفها ها ها ها
چقدر عالي بود جناب
پاسخحذففقط اين وسط دلم براي بعضي يعقوب ها سوخت
يعقوبي كه پسرش . . .
موهاتو دمب اسبی نبند اون کش موتم بذار دیگه...
پاسخحذفقشنگه...قشنگه ، قشنگه این عکستون ، میون دفتراتون... شکوفه های شادی روی لباتون...توی چشاتون...
رنگین کمونه ، چه مهربونه...
دیریدیدیی...
دیشیلیلیدی ، دیشیلیلیلیدید...
دید ، دید!