۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

لحظه ای تامل - 39: جشنی برای طولانی ترین حکومت تاریکی!؟

جالب است؛ طولانی ترین تاریکی سال را جشن می گیریم!
به سلامتی همه تاریکی ها!؟
به عادت کردن همه تاریکی ها!؟
...
نه! شاید اینقدر تلخ هم نباید نگریست!


جشن می گیریم که بگوییم:
آهای تاریکی! 
آهای خدای سیاهی های قیرگون!
آهای رنگ کلاغیه ذات پلید!
های ای شولای تباهی و شومی!
ما اینجا حتی در بلندترین دوران حکومتت هم جشن می گیریم که بگوییم هیچ نیستی! 
جشن می گیریم و می خندیم تا بفهمی که میانه این همه سیاهی و پلیدی و خفقانت ما ایستاده ایم چو شمع ...




به کوری چشم تاریکی 
یلداتان به شادی ...


×. یلدا نوشت پارسالم در اینجا (+)

۱۳ نظر:

  1. و پاییز ثانیه ثانیه می گذرد ، اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد...

    یلدات بر وزن تبارک...
    مبارک...

    پاسخحذف
  2. گاهی فکز میکنم ازینکه همه چیزو به بدترین وجه ممکن ببینید یه جورایی شاد میشید

    یه جورایی خوشتون میاد با حرف زدن درباره بدیهای هرچیزی اوضاع را خراب تر از اولش کنید

    یعنی یه جورایی به جای اینکه سعی کنین توی اوج بدیها دنبال یک شادی بگردید برای خوشحال بودن برای خندیدن برای زیبا نگریستن
    در اوج زیبایی یک چیزی بدترین حالتشو در نظر میگیرید های لایت میکنین

    به نظر من امشب زیباترین و بلندترین شب ساله و ما اونو جشن میگیریم تا یک دقیقه بیشتر حضور همو احساس کنیم تا یک دقیقه بیشتر به روی دنیا لبخند بزنیم چون این دنیاست و دنیا بدون شب و روز بدون مشکل و شادی دنیا نمیشه
    این دنیا با همه این سیاه و سفید و رنگیاش قشنگه

    و ما امشب را بهانه میکنیم برای شادی برای فراموشی

    ما همه (همه دوستان 409) عاشقان شبیم و این شب را برای این چشن میگیریم که بهمون اجازه میده یک دقیقه بیشتر در ارامش شب تفکر کنیم

    در پایان سلام

    و یلداتون سرشار از لبخند و سفیدی و نور

    ارادتمند
    اردکانی

    پاسخحذف
  3. رجوع کردم دوباره به پیش نویس اولیه دل نوشته یلدایی امشب با عنوان:
    افکار پریشان: از سیاهی غم تا سپیدی روز!
    همان نوشته ای که نصیبش لیبل «پیش نویس» بودن شد و در قعر پستوهای همین بلاگ دفن شد ...
    پستی که این نوشته حاضر در مقابلش سپید ترین تعبیر موجود است ...
    در مقام نسبیت که بایستیم آن وقت تعابیر متفاوت خواهد شد، شاید همین «بدترین وجه ممکن» به «سپیدترین تعبیر» تغییر پیدا کند.

    این بدبینی و تلخ انگاری و خراب تر کردن اوضاع و کور بودن بر شادی ها و ... را بگذارید به پای همان مازوخیست من، دیووانگی، کفر، رسوایی، جنون ... نمیدانم هر چه که دوست دارید ...

    جمله ها مبهمند، «... ما اونو جشن میگیریم تا یک دقیقه بیشتر حضور همو احساس کنیم تا یک دقیقه بیشتر به روی دنیا لبخند بزنیم ...» من از جنس این همه مای متکثر(!) -عجب پارادوکسی!- نیستم انگاری؛ در این بی زمانی اکنون من «همی» نمی بینم، جز همین کیبورد خشک و خشن و اتاقی -اتاق یا قفس!؟ شاید به تعبیر افلاطونی غار مناسبتر باشد!- جز همین کیبورد خشک و خشن و اتاقی به وسعت هیچ و یک تابلوی ناب به خط ناخنی در بالای سرم درست زیر چراغ صد واتی و البته هدیه یک استاد به نام «چشم های منتظر در سواحل ماداگاسکار»، جز این سه تثلیت بودن اکنونم چیزی نمی بینم، این «همی» ها برای همان «ما» هاست، همان «ما»هایی که دنبال بهانه اند برای شادی -بی بهانه شاد بودن بهتر نیست!؟- برای «ما»های واژه های شیک! برای «ما»های «های لایت» و «زیبا» و «قشنگ»؛ برای «ما»هایی که این کشدار بودن ثانیه ها را، این «بلندترین شب سال» را شیک میبینند: «قشنگ»
    برای همان «ما»هایی که «همی» دارند ...
    من مجنون پریشان حال را چه به زیبا دیدن!؟
    در این جایی که من هستم

    پاسخحذف
  4. وقتی روز آمد

    یعنی یلدا چه تاریک چه روشن تمام میشود

    پاسخحذف
  5. yeah...that's right .NOT celebrating the darkness But reminding that finally come along glowing days ..... : )

    پاسخحذف
  6. بذارین یه چیزایی برامون قشنگ بمونه
    این روزا فقط دلمون به این چیزا خوشه


    درضمن
    خیلی بدین
    کلا گفتم

    پاسخحذف
  7. نمی دونم چند وقته تو بلاگت کامنت نذاشتم
    بلاگم رو هم که بستم
    فقط تو روحت

    در آخر : شتر

    هاهاها

    دیگه فکر کنم ناشناس نیست
    :)

    پاسخحذف
  8. من حرفی نزنم بهتره....

    پاسخحذف
  9. سللام
    لینک کردم با اجازه
    مخلص

    پاسخحذف
  10. سلام

    بازم نسيم دير رسيد ..... يلدا كه گذاشت ...اميدوارم هيچ شب و روزي از زندگي تون يلدايي نباشه .....

    پاسخحذف
  11. دوباره حرف تکراری
    دوباره غصه و اندوه
    تموم غصه ام اینه
    مبادا بشکنه این کوه

    همین کوهی که یک عمره
    برامون سایه بون بوده
    به ابرو خم نیاورده
    دلش وقتی که خون بوده

    نبینه اون دل خسته ات
    یه لحظه اشک و اندوه ُ
    نـه...نبیـنم سختی دنیا
    یه وقتی بشکنه کوهُ
    ***
    در ضمن آقای جون شمع! آپ!

    پاسخحذف
  12. هاهاها! "چون شمع"! ملوکه دیگه! همش اذیت می کنه وقت تایپ!

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !