جالب است؛ طولانی ترین تاریکی سال را جشن می گیریم!
به سلامتی همه تاریکی ها!؟
به عادت کردن همه تاریکی ها!؟
...
نه! شاید اینقدر تلخ هم نباید نگریست!
جشن می گیریم که بگوییم:
آهای تاریکی!
آهای خدای سیاهی های قیرگون!
آهای رنگ کلاغیه ذات پلید!
های ای شولای تباهی و شومی!
ما اینجا حتی در بلندترین دوران حکومتت هم جشن می گیریم که بگوییم هیچ نیستی!
جشن می گیریم و می خندیم تا بفهمی که میانه این همه سیاهی و پلیدی و خفقانت ما ایستاده ایم چو شمع ...
به کوری چشم تاریکی
یلداتان به شادی ...
×. یلدا نوشت پارسالم در اینجا (+)
به سلامتی همه تاریکی ها!؟
به عادت کردن همه تاریکی ها!؟
...
نه! شاید اینقدر تلخ هم نباید نگریست!
جشن می گیریم که بگوییم:
آهای تاریکی!
آهای خدای سیاهی های قیرگون!
آهای رنگ کلاغیه ذات پلید!
های ای شولای تباهی و شومی!
ما اینجا حتی در بلندترین دوران حکومتت هم جشن می گیریم که بگوییم هیچ نیستی!
جشن می گیریم و می خندیم تا بفهمی که میانه این همه سیاهی و پلیدی و خفقانت ما ایستاده ایم چو شمع ...
به کوری چشم تاریکی
یلداتان به شادی ...
×. یلدا نوشت پارسالم در اینجا (+)
و پاییز ثانیه ثانیه می گذرد ، اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد...
پاسخحذفیلدات بر وزن تبارک...
مبارک...
گاهی فکز میکنم ازینکه همه چیزو به بدترین وجه ممکن ببینید یه جورایی شاد میشید
پاسخحذفیه جورایی خوشتون میاد با حرف زدن درباره بدیهای هرچیزی اوضاع را خراب تر از اولش کنید
یعنی یه جورایی به جای اینکه سعی کنین توی اوج بدیها دنبال یک شادی بگردید برای خوشحال بودن برای خندیدن برای زیبا نگریستن
در اوج زیبایی یک چیزی بدترین حالتشو در نظر میگیرید های لایت میکنین
به نظر من امشب زیباترین و بلندترین شب ساله و ما اونو جشن میگیریم تا یک دقیقه بیشتر حضور همو احساس کنیم تا یک دقیقه بیشتر به روی دنیا لبخند بزنیم چون این دنیاست و دنیا بدون شب و روز بدون مشکل و شادی دنیا نمیشه
این دنیا با همه این سیاه و سفید و رنگیاش قشنگه
و ما امشب را بهانه میکنیم برای شادی برای فراموشی
ما همه (همه دوستان 409) عاشقان شبیم و این شب را برای این چشن میگیریم که بهمون اجازه میده یک دقیقه بیشتر در ارامش شب تفکر کنیم
در پایان سلام
و یلداتون سرشار از لبخند و سفیدی و نور
ارادتمند
اردکانی
رجوع کردم دوباره به پیش نویس اولیه دل نوشته یلدایی امشب با عنوان:
پاسخحذفافکار پریشان: از سیاهی غم تا سپیدی روز!
همان نوشته ای که نصیبش لیبل «پیش نویس» بودن شد و در قعر پستوهای همین بلاگ دفن شد ...
پستی که این نوشته حاضر در مقابلش سپید ترین تعبیر موجود است ...
در مقام نسبیت که بایستیم آن وقت تعابیر متفاوت خواهد شد، شاید همین «بدترین وجه ممکن» به «سپیدترین تعبیر» تغییر پیدا کند.
این بدبینی و تلخ انگاری و خراب تر کردن اوضاع و کور بودن بر شادی ها و ... را بگذارید به پای همان مازوخیست من، دیووانگی، کفر، رسوایی، جنون ... نمیدانم هر چه که دوست دارید ...
جمله ها مبهمند، «... ما اونو جشن میگیریم تا یک دقیقه بیشتر حضور همو احساس کنیم تا یک دقیقه بیشتر به روی دنیا لبخند بزنیم ...» من از جنس این همه مای متکثر(!) -عجب پارادوکسی!- نیستم انگاری؛ در این بی زمانی اکنون من «همی» نمی بینم، جز همین کیبورد خشک و خشن و اتاقی -اتاق یا قفس!؟ شاید به تعبیر افلاطونی غار مناسبتر باشد!- جز همین کیبورد خشک و خشن و اتاقی به وسعت هیچ و یک تابلوی ناب به خط ناخنی در بالای سرم درست زیر چراغ صد واتی و البته هدیه یک استاد به نام «چشم های منتظر در سواحل ماداگاسکار»، جز این سه تثلیت بودن اکنونم چیزی نمی بینم، این «همی» ها برای همان «ما» هاست، همان «ما»هایی که دنبال بهانه اند برای شادی -بی بهانه شاد بودن بهتر نیست!؟- برای «ما»های واژه های شیک! برای «ما»های «های لایت» و «زیبا» و «قشنگ»؛ برای «ما»هایی که این کشدار بودن ثانیه ها را، این «بلندترین شب سال» را شیک میبینند: «قشنگ»
برای همان «ما»هایی که «همی» دارند ...
من مجنون پریشان حال را چه به زیبا دیدن!؟
در این جایی که من هستم
وقتی روز آمد
پاسخحذفیعنی یلدا چه تاریک چه روشن تمام میشود
yeah...that's right .NOT celebrating the darkness But reminding that finally come along glowing days ..... : )
پاسخحذفبذارین یه چیزایی برامون قشنگ بمونه
پاسخحذفاین روزا فقط دلمون به این چیزا خوشه
درضمن
خیلی بدین
کلا گفتم
نمی دونم چند وقته تو بلاگت کامنت نذاشتم
پاسخحذفبلاگم رو هم که بستم
فقط تو روحت
در آخر : شتر
هاهاها
دیگه فکر کنم ناشناس نیست
:)
من حرفی نزنم بهتره....
پاسخحذفدلم
پاسخحذففریاد می خواهد
سللام
پاسخحذفلینک کردم با اجازه
مخلص
سلام
پاسخحذفبازم نسيم دير رسيد ..... يلدا كه گذاشت ...اميدوارم هيچ شب و روزي از زندگي تون يلدايي نباشه .....
دوباره حرف تکراری
پاسخحذفدوباره غصه و اندوه
تموم غصه ام اینه
مبادا بشکنه این کوه
همین کوهی که یک عمره
برامون سایه بون بوده
به ابرو خم نیاورده
دلش وقتی که خون بوده
نبینه اون دل خسته ات
یه لحظه اشک و اندوه ُ
نـه...نبیـنم سختی دنیا
یه وقتی بشکنه کوهُ
***
در ضمن آقای جون شمع! آپ!
هاهاها! "چون شمع"! ملوکه دیگه! همش اذیت می کنه وقت تایپ!
پاسخحذف