۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

لحظه ای تامل-38: ساختار، عاملیت و من بی اطلاع بیچاره!



در ترم جاری افتخار حضور در کلاس محمد رضایی نصیبم شد. از آنجایی که تکلیف نمودند ادراک هر فرد از پیش مطالعه های درس به صورت پستی در بلاگ نوشته شود. لذا این پست اولین مشق شب من است در این باب؛ امید که مقبول طبع واقع شود: 


نداشتن پیش زمینه مطالعاتی علمی  و آکادمیک در باب یک موضوع از دو منظر قابل بحث است: یک آنکه به دلیل عدم آشنایی با قالب های ساختاری تثبیت شده در آن علم و پارادایم های فکری تثبیت شده (و بعضا بدیهی فرض شده) در ذهن عالمان آن علم؛ آدمی فارغ از هر گونه موضع پیشین علمی در خوانش و تحلیل یک متن به اظهار نظر می پردازد (البته میدانم که هیچ آدم بی موضعی وجود ندارد، منظورم بیشتر موضع گیری های سرسختانه و متعصبانه و بدیهی انگارانه تئوری ها و نظریه هایی است که پیشتر خوانده و قبول کرده و حالا به هیچ قیمتی حاضر نیست اگر حق را در مخالف آن نظر دید بپذیرد و به راحتی کشتن پشه ای تنها با این عبارت که فعلا مصلحت نیست بپذیرم که آن نظریه حرف درستی را میزند که نکند فردا به دلیل تحلیل های سابقم مذمت شوم؛ تیغ مصلحت را برداشته و حق را ذبح می کند) و در میان این اظهار نظرها بعضا نظرات و ایده های بدیعی خلق می شوند. اما از منظری دیگر به دلیل عدم آشنایی با علم مذکور، آدمی را به این حقیقت رهنمون می سازد که گویی خوانش، تحلیل، بررسی و ارائه نتایج تاملات پیرامون یک متن اگر منجر به دوباره کاری نشود، بعضا دچار خطاهای فاحشی می شود (به دیگر سخن گاها آدمی با چنان ذوق و شوقی بعد از خواندن یک متن نظری را ارائه می کند که گویی در فینال جام جهانی به برزیل گل زده است عجب خیال باطلی!- اما بعدا می فهمد که چیزی در حدود پانزده شانزده قرن پیش کسی در ده کوره ای در دوران شاه وزوزک پنجم بسیار دقیق  از او آن را گفته است و این نظر و تامل و وقت گذاری های او تنها می شود یک دوباره کاری، البته یک دوباره کاری به زعم نگارنده ارزشمند. و یا داستان به گونه دیگری رقم می خورد و آن هم این است که آن نظر چنان به لحاظ ساختاری دارای اشکال و اشتباه است که موجب خنده حضار را فراهم می آورد و به همین دلیل است که آدمی اغلب در این مواقع سکوت می کند). این همه را گفتم که بگویم نگاه و گفتارهای پیرو در باب ساختار و عاملیت و بررسی نظر جناب گیدنز از همین مدل است که نگارنده هیچ پیش زمینه ای در باب این علم نداشته و صرفا تحلیل ذیل، تاملات نابهنگامی است تراوش شده از ذهنش؛ امید که مقبول مردم صاحب نظرش افتد:

و اما بعد ...

کدام درست است؟ ما (عامل) جامعه (ساختار) را می سازیم یا جامعه ما را؟ ما به عنوان یک عامل در کدام موضعیم: منفعل یا فعال!؟ اینها پرسش هایی است که هر چند ساده و واضحند اما جوابهایی بعضی پیچیده دارند، پاسخ هایی به قدمت یک قرن اندیشه!

بگذارید کمی مساله را تفضیل دهیم: فرض کنید در درون شهری بمانند همین تهران دود گرفته خودمان هستیم موضع ما چگونه است؟ انگار که شهر و ساختار شهر ما را محدود کرده اند: خیابانهای شهر، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و ... . این شهر است که با ساختار خود ما را احاطه کرده و به ما جهت می دهد و ما را در موضع منفعل قرار داده است و یا ماییم که شهر را ساخته ایم و آن را در سیطره خود داریم؟ بازنمایی همین سوال در زبان بسیار جالب تر است: کمی به ساختار زبان و تولید واژگان فکر کنید.

در واقع ما با دو دیدگاه مواجه ایم:
(1) این شرایط است که ما را می سازد و گزینه های ما را ایجاد می کند (تقدم ساختار)
(2) این ماییم که با گزینه های خود شرایط را ایجاد می کنیم (تقدم عامل)
در مقابل این دو دیگاه گیدنز نظر دیگری دارد. آنچه که به نظر می رسد این است که گیدنز در قامت یک تئوری پرداز با به چالش کشیدن بحث ساختار و عاملیت (و نقد بنیان های اساسی آنها) نظریه خود را با تار و پود این دو؛ نقش می زند. وی معتقد است که همانطور که ما ساختارها را ایجاد می کنیم، ساختار ها نیز ما را محدود می کنند و باز خود این ساختار است که وسیله ای می شود که چنین کنشی به کمک آن صورت پذیرد. به همان مثال شهر خودمان برگردیم: ما (به عنوان کنشگر و عامل) شهر را (به عنوان یک ساختار) ایجاد می کنیم. حال خود این شهر فعالیت ما را محدود می کند. بلبشوی حاکم بر آن باعث می شود تا ما دوباره عملی (کنشی) جدید را انجام دهیم؛ ایجاد قوانین راهنمایی و رانندگی. با این کنش طبیعتا ساختار کمی تغییر یافته و ساختار جدید مجددا محدودیت هایی را برای ما ایجاد می کند و به همین ترتیب داستان ادامه دارد.
با این توضیحات به استقبال همان سوالات ابتدایی باز می گردیم:
ما (عامل) جامعه (ساختار) را می سازیم یا جامعه ما را؟ ما به عنوان یک عامل در کدام موضعیم: منفعل یا فعال!؟ کنش و واکنش ها چگونه است؟
همیشه به همین سادگی نیست؛ کمی به زبان فکر کنیم: ساختار واژه ها زبان را می سازند و یا این ماییم که واژگان را می سازیم و تاثیر و تاثر هر یک بر دیگری چگونه است ...

×. بیش از آنچه فکر کنید دوست دارم نظرتان را درباره این پست بدانم 
×. حالا حالا ها کار دارم برای فهمش ...
×. عده ای خرده بگیرند شاید که چرا نوشته ای محمد رضایی و مثلا ننوشته ای دکتر رضایی یا استاد رضایی و ... . دکتر و استاد و پروفسور و دانشمند و فاضل و القابی این چنین برای او فریبی بیش نیست، او را به همین نام دوستش دارم! (توضیحاتش بماند برای بعد)


----------------------------------------
×. بعدا اضافه شد:
حتما کامنت بهرنگ صدیقی را برای فهم اشتباه من بین عامل و کنشگر بخوانید 

۵ نظر:

  1. وقتی فکر میکنم انگار یه جوری هر دو طرف سازنده همن یعنی این ماییم که به واژه ها معنا میدیم و این واژه هان که ذهن ما رو معنا میکنن یه وری هر دو طرف همو محدود میکنن اما ابزار دیگری در هرکدوم ازین محدودیتها به وجود اومده برای ایجاد نامحدودی مثلا سکوت یا نگاه معنای نامحدود واژه هان حرفهایی را که نمیشه زد با نگاه میشه منتقل کرد اما نگاه هم سرشار واژست

    یک همکاری زیبا بین اجزای محدود و نامحدود دنیاست برای آزادی بشریت به شرط آزادگی

    امیدوارم بازم ازین پستا بزارید خیلی خیلی جالب بود

    پاسخحذف
  2. به یمن تکالیف دکتر باید هر هفته یک پست آپ کنم

    پاسخحذف
  3. صابرخان
    خوبه توجه کنی که دو مفهومِ "عامل" و "کنشگر" در جامعه شناسی تفاوت هایی دارند. تعبیری که از عامل در یادداشت ات به دست دادی تا حدی نزدیک است به مفهوم کنشگر. کنشگر را می توان برکنار از الزامات ساختاری دید اما عامل را نمی توان. این که کسانی چون گیدنز مفهوم عامل را به کار می گیرد، نه کنشگر را به همین علت است. دامنه ازادی فرد انسانی در مقام کنشگر بسیار بیشتر از عامل اجتماعی است. فرض عاملیت برای افراد انسانی آنان را در رابطه ای دیالکتیکی با ساختارها در نظر می گیرد. از منظر تئوری هایی نظیر تئوری گیدنز پرسش هایی از این دست که این افراد انسانی اند که به شرایط ساختاری جامعه سر و شکل می دهند یا بالعکس پرسش روایی نیست. در واقع در پاسخ به این پرسش باید گفت هر دو و البته هیچ کدام.
    خوش و خرم باشی

    پاسخحذف
  4. یادم رفته بود که میشه اینجا هم نظر گذاشت.
    دلم برا بلاگ اسپات تنگ شده بلاگفا رو اصلا دوست ندارم. وبلاگ تازمم اول اینجا زده بودم ولی هم بخاطر فیلتر بودن هم سنگین بودنش ترجیح دادم برم بلاگفا :( اصلا چرا من دارم اینا رو توضیح میدم؟

    این مثالی که درمورد شهر تهران زدید خیلی قشنگ بود. کلی ترش اینه که وقتی کره ی زمین خلق شد هیچ سازه ی انسانی توش نبود ولی وقتی انسان اومد روش ، شروع کرد به ساختن خونه و جاده و هزار چیز دیگه. یعنی به نظرم این انسانه که رو طبیعت اثر میذاره بعد همین سازه های خودش باعث میشن که آدم هی پیشرفت کنه و به درک بالاتری برسه و بازم سازه های جدیدتر. ولی خب این یه واقعیته که آدم هرچی میره بالاتر محدودترم میشه. مثل یه آدم عقب افتاده که عقل درست نداره. خب قطعا این آدم نسبت به بقیه آزادتره و هرکاری میخواد میکنه ولی آدم هرچی فهم و شعور بالاتری داشته باشه، خودش خودشو محدود میکنه.
    نمیدونم اینایی که نوشتم اصلا ربطی به موضوع داشت یا نه :)

    پاسخحذف
  5. کاش اینجا یه مداد بود واسه خط خطی کردن.

    ***

    نظرم برا پست بالا یکمی نوشتنش برام سخته. حضوری میگمش اگه یادم باشه.

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !