۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

برای پیر روستای خاطراتم


موهایت
- نه چون کلیشه های گذشته
دو آبشار قهوه ای -
که وحشی اند
چون دو چشم خشمگینت
که خم به پیشانی انداخته اند

دست هایت
- نه چون حریر در اشعار -
که تکه تکه اند
چون کویر خشک
چون سینه ستبرت فراخ اند

گونه هایت
- نه گلگون و نه لطیف -
که آفتاب سوخته اند
همچون ریگ زار لب هایت

های مرد روستایی رویاهایم ... نیستی!

۱ نظر:

  1. انگار زندگی مال شماست...
    شمایی که ساده می نشینید ، بلند می شوید ، کار می کنید ، چای می خورید ، صادقانه و ساده عروسی می گیرید...
    انگار دنیا مال شماست...
    که زندگی به دست می گیرید ، همان بیلی که برایتان ورزش تندرستیست ،
    با شماهام...
    آهای



    خوش به حالتان!

    پاسخحذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !