وقت هایی هست خسته ای، ناراحتی، آشفته ای؛ وقت های بدی است اما به ناگاه حادثه ای، لبخندی، محبتی تو را به خود می آورد؛ خوب می کند ...
یک آهنگ، یک عکس، یک نوشته، یک مکالمه بهانه ای می شود برای خوب شدن، آرام شدن و ادامه دادن
اما وقت هایی هست که مخروبه ای، ویران، فروریخته؛ خراب!
دیگر نه صدایی نه کلامی و نه قابی تو را آرام نمی کند ...
حتی گوش سپردن به صدای تصادم موج های اندیشه بر ساحل هستی
حتی صدای سایش بالهای پرنده خیال در گذرگاه خاطره ها
حتی نجوای صدای سکوت سهمگین برق چشمانی در اعماق سیاهی جمعیت پریشان و آشفته زلفانی بی تاب نوازش
چه می گویم!؟
و نه حتی آرامش کلمات آیات مریم!
امشب نیز از همان شب هاست ...
و بغضی دارم که در گلویم نمی ترکد؛ خفه ام می کند!
گریه کنم یا نکنم
پاسخحذفحرف بزنم یا نزنم
من از هوای عشق تو
دل بکنم یا نکنم
با این سوال بی جواب
پناه به آینه میبرم
خیره به تصویر خودم
میپرسم از کی بگذرم
یه سوی این قصه تویی
یه سوی این قصه منم
بسته به هم وجود ما
تو بشکنی من میشکنم
نه از تو میشه دل برید
نه با تو میشه دل سپرد
نه عاشق تو میشه موند
نه فازغ از تو میشه مرد
هجوم بن بست و ببین
هم پست سر هم رو به رو
راه سفر با تو کجاست
من از تو میپرسم بگو
تو بال بسته منی
من ترس پرواز توام
برای آزادی عشق
ازین قفس من چه کنم
؟
پاسخحذفاین جور وقتهاشایداشک ریختن بر شانه کسی دل را آرام کند .شاید...
پاسخحذفبیا نگار آشنا ، شب غمم سحر نما!
پاسخحذفخوب میشوی کما حال نیز چنینی و خوب!