۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه

... و ناگاه زندگی!

در جستجوی مخاطب بودنم یک عمر گشته ام 
در کوچه باغ های خزان زده ی دل 
در نیم روز دم کرده ی عقل 
در تشویش خیال های خام 
در تک تک چشم ها 
در تک تک دل ها 
از دیروز تا فردا ...

و اینک تو را که فرسنگ ها ز من دورتری یافته ام ...

حالا من و تو، در اکنون بودنمان 
در یک قاب ایستاده ایم 
در یک قاب می خندیم 
در یک قاب راه می رویم 
بی هیچ دغدغه ی دیروز و بی هیچ دغدغه ی فردا ...

زندگی باید همین باشد لعنتی دوست داشتنی من! 




*. دیگری ها برای ژوزفین (+)

۲ نظر:

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !