ما ظالمان محق!
------------------------------
چاپ شده در روزنامه شهروند - سه شنبه 5 آذر
لینک دائم مطلب (+)
پی دی اف صفحه (+)
ساعت نزديك 7 شب بود و خسته به ایستگاه تاکسی رسیدم. باز هم مثل همیشه ماشینی نیست و باید منتظر ماند تا همین یکی دو ماشینی که در خط ماندهاند، بیایند و سوارت کنند. ماشین آمد و بر صندلی جلو ولو شدم. 2 نفر دیگر هم آمدند و نفر سوم سوار نمیشد و داشت بلندبلند با راننده جروبحث میکرد. میگفت که دیروز سوار شده است و راننده او را جای دیگری پیاده کرده و او مسیری را پیاده رفته و همینطور داد میزد. بالاخره سوار شد. پیشتر تاکسیهای خیابان ایرانزمین یک مسیر خاص را دور میزدند و باز برمیگشتند به همان محل اول، اما از وقتی خیابان ایرانزمین نشست کرد، محدودهای از خیابان گلستان جنوبی را بستند. حالا مسیر تاکسیها درست از وسط نصف شده است. تاکسیها هم مجبورند این نصفه را بروند و دور بزنند و دوباره از مسیری دیگر برگردند. یعنی مسیرشان تقریبا 2برابر شده است. راننده، آن مسافر ناراضی را برد به دم در خانهاش و دور زد و برگشت. زیر لب غر و با خودش حرف میزد. طاقتش طاق شد و سر صحبت را باز کرد. گفت مسیر 2برابر شده است و دیگر رانندهها انگیزهای برای کار ندارند. میگفت حتی به تاکسیرانی گفتهاند یا مسیر را عوض کند و یا کرایه را ببرد بالاتر؛ تاکسیرانی هم گفته فعلا کاری کنید که سروصدایی نشود. میگفت دیگر صرف نميكند. خسته و عصبانی بود. بلند بلند بدوبیراه میگفت. با خودم فکر کردم که حق دارد خب، مسیر 2برابر شده و این همه سروکلهزدن با مسافران ارزشش را ندارد. بعد دیدم خودش ادامه داد که مسافران هم حق دارند دیگر، خیابان فروریخته است، به آنها چه مربوط، نمیشود که تعطیل کرد، آنها هم باید بروند سر خانه و زندگیشان دیگر، مسیر را عوض کنیم و نیاییم بهشان ظلم میشود. با خودم فکر کردم که خب راست میگوید دیگر. اگر تاکسیها مسیرشان را عوض کنند، حجم عظیمی از مردم کارشان لنگ میشود، ظلم از این آشکارتر؟ در این فکر بودم که کمی مکث کرد و گفت تاکسیرانی هم حق دارد دیگر، آخر چه کند خب؟ کلی بروکراسی دارد که مسیر عوض شود، بعد اصلا چگونه مسیر را عوض کنند؟ افزایش کرایه هم که فکرش را نکن! با خودم گفتم این را هم راست میگوید دیگر، 50 تومان به کرایه اضافه شود داد مردم درمیآید چه برسد که کرایه 2برابر شود مثلا. در همین محاسبات بودم که شنیدم گفت اینها هم تقصیری ندارند که خیابان ریخته است. چه کنند؟ خب بستند تا درستش کنند دیگر و داشت همینطور ادامه میداد. دیگر نتوانستم تحمل کنم و گفتم پیاده میشوم. کرایه را دادم و پیاده شدم و مدام در راه خانه با خودم فکر میکردم که چطور میشود که ما همه حق داریم؟ کمی به چیزهای دیگر فکر کردم: دانشگاه، سر کار، کارهای اداری و... دیدم انگار در این جغرافیا همه حق داریم، ظلم میشود ولی همه حق داریم! خندهام گرفت و زیر باران شدید تا خود خانه قهقهه میزدم!
*. بهاری ها به شهروند آمدند و لذا بعد از توقیف روزنامه بهار، از این به بعد در روزنامه شهروند خواهم نوشت
*. دیگر یادداشت های مطبوعاتی (+)
اصلا همش تقصیر خداست!...
پاسخحذفصد البته
حذفوقتی که پیج ِ فیسبوک ِ روزنامه شهروندو لایک کردی، حدس زدم احتمالا زین پس در شهروند می نویسی، می خواستم اتفاقا بهت هم بگم، بعد نمی دونم چی شد یادم رفت...
پاسخحذفو اما بعد...
قضیه همون پستیه که من یه باری نوشته بودم که همه ی آدم ها از جهتی حق دارند... اما خب نوع برخوردا متفاوته... مثلا همین راننده تاکسیه هم ممکن بود به جای اینکه به همه حق بده و مسافر ِ ناراضی رو تا مقصدش برسونه، داد و بیداد کنه و اوضاع رو وخیم تر کنه...
البته از نظر منطقی و حقوقیش جبران ِ اینگونه خسارت ها به عهده ی مسبب ِ نشست ِ زمینه... اونی که تقصیر کرده و محاسبات ِ کافی رو انجام نداده... (یعنی در مدینه ی فاضله اون مسبب حادثه تا زمانی که وضع به سابق برنگرده، باید مابه التفاوت کرایه ها رو پرداخت کنه تا نه راننده تاکسی ضرر کنه و نه مسافر...)