حضور به شدت در سایه و پنهانی نیمی از جامعه را پیشتر در بخشهای دیگر نیز شاهد بودیم؛ نمونهی خوب آن عدم حضور زنان در استادیومهای ورزشی است، جایی که زنان باید صدای تشویقهایشان از جنجرهی مردان بشنوند. اما شنیده نشدن صدای نیمی از جامعهی ایران در خانهی ملت، نشانهی عجیبی است. در خانهی ملت نیز صدای زنان بسیار کمرنگ و آن هم در چند نطق کوتاه از زبان نمایندگان مرد شنیده شد. باز هم نشانهای که نیمی از این جامعه گمشده است، پس تا به محاق نرفته پیدایش کنید.
۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه
نیمه گمشده
۲ نظر:
اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!
بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دم ِ انتخابات یه مطلبی نوشتم که رفت تو قسمت ِ پستای ثبت نشده، این مطلبتو که خوندم، یاد ِ یه تیکه ازون پسته افتام که نوشته بودم: "من خیلی وقت است چشم ِ امید از اصلاح ِ این به اصطلاح جمهوری بسته ام... "
پاسخحذفبه نظر ِ من مشکل خیلی بنیادی تر از این حرف هاست... همین که وقتی یه زنی خیلی در اجتماع خوب حاضر میشه، بهش صفت ِ "مرد" می دن، به نظر ِ من به طور ِ واضحی گویای تبعیض نه از جنس ِ حکومتی، بلکه از جنس ِاجتماعی و فرهنگیه... و من سعی می کنم دیگه خیلی بهش فکر نکنم... فقط نمی دونم ما خانم ها تا کی باید زور بزنیم واسه گرفتن حداقل حقوق شهروندیمون...
حرف زیاد هست در این باره... و به نظر ِ من حرف نزدن ِ نماینده های زن ِ مجلس دلایل ِ متعددی می تونه داشته باشه، اینکه آیا واقعا نماینده زنی خواسته حرف بزنه و نذاشتن، یا اینکه خودشون نخواستند حرف بزدند هم به طور ِ جداگانه قابل ِ بررسیه...
ولی همون چیزی که اول نوشتم: "من خیلی وقت است چشم ِ امید از اصلاح ِ این به اصطلاح جمهوری بسته ام..." یعنی یه جایی هست که دیگه آدم واقعا حس می کنه خسته شده و دیگه حوصله نداره برای حقوق بدیهیش بجنگه، سعی می کنه فرار کنه جایی که اون حقوق ِ بدیهی رو براش به رسمیت بشناسن... دردناک ترش می دونی چیه؟ اونجاست که هنوز جمعیت ِ کثیری از زن ها هستند که معتقدند اون حقوق فقط متعلق به مرداست... اینجاست که آدم از خودی گل می خوره، در جزء جزء ِ جامعه به وضوح دیده می شه این مسائل، این خانه از پایبست ویران است... هزار و یک نمونه تبعیضی در نگاه و برخورد و کلام ِ تک تک ِ افراد ِ جامعه وجود داره که به نظر ِ من از نماینده های چنین جامعه ای بیش ازین ازش انتظار نمیره... اگر غیر از این بود آدم باید متعجب می شد...
اون که صد البته
حذفاتفاقا داستان همین از خودی خوردن هاست
و اتفاقا اگه دقت کنی خیلی از فمینیست هایی که الان دارن تلاش می کنن برای احقاق حقوق زن اتفاقا گل به خودی میزنن در حد بوندس لیگا، اتفاقا من خیلی حکومتی خواستم نبینم هر چند لحن نوشته اینجور نیست و دیدش به حکومته
تو این متن خواستم یک نشانه رو بگم اینکه خود این داستان یک نشانه است که نیمی از جامعه به محاق رفته، فارغ از اینکه چه شد که چنین شد