۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

تقصیر تو نبود، ما به اسطوره ها عادت داشتیم


تقصیر تو نیست. ما تا چشم باز کردیم، کاغذ دیواری اتاقمان عکس مارادونا بود و کنارش  سلطان علی پروین، اسطوره ها جمع بودند؛ این طرف پله کاپ را گرفته بود و آن طرف گارینشا داشت یکی از همان دریبلهای معروفش را میزد، کرایف استپ کرده بود و  پلاتینی داشت قهقهه می­زد. کودکیمان میان کارتهای بازی گذشت و شب و روزمان حفظ کردن تعداد قهرمانی های برزیل در جام جهانی و 132 گل زده ی آلمان غربی. افتخارمان این بود که پسر همسایه­مان دو تا پوستر آندریاس مولر و فن باستن بیشتر از همه دارد و اینجور سرمان را در مدرسه بالا می­گرفتیم و راه می رفتیم. نوجوانیمان هم که «بوسنیچ می­زنه، علی دایی، پاس میده به خداداد عزیزی، خداداد عزیزی هست و دروازه، حالا توی دروازه، توی دروازه، گل، گل برای ایران، ...». کداممان است که شب بیداری ایران و امریکا یادش رفته باشد؟ اشک های استیلی، جهش عابدزاده، سرعت مهدوی کیا، پاس های خداداد، سرهای دایی، شوت های باقری، سانترهای میناوند ... . دلمان قرص بود که اگر حتی پیروانی را هم دریبل بزنند، عابدزاده ای هست که توپ را بگیرد. اگر عابدزاده هم جاماند، پاشازاده را داریم که با سر توپ را دور کند. تقصیر تو نبود که ما عادت داشتیم به اسطوره ها، تو هم که آرام آرام آمده بودی و در دلمان جا خوش کرده بودی، مشت زدی به سینه ی داور ژاپنی، لگد زدی به ساک پزشکی تیم ملی، داد زدی بر سر داور، تند حرف زدی اما همیشه وقتی پا به توپ می شدی همه­مان یادمان میرفت که گاهی هم بدخلقی و مهم هم نبود، حالا شده بودی جوان اول تیم ملی. رفته رفته آرام تر شدی اما هنوز هم پای که میرسید در جنجال رو دست نداشتی. پرخاش میکردی، غر میزدی اما هرگز از دلهامان نرفتی، نگاهامان خیره به ساقهای تو بود و دلمان خوش به همان دریبلهای معروفت که یه پا دوپا بزنی و ما قند در دلمان آب شود. حالا دیگر توپ که به تو میرسید اگر کمتر از سه نفر را رد نیمکردی که دلمان راضی نمیشد! اما رفته رفته نگاهامان را بالاتر بردیم، با حاشیه هایت عشق کردیم و با حرف های تند و تیزت گاهی رنجیدیم، گاهی خندیدیم، یکه و تنها مانده بودی و حالا لشگر اسطوره ها سالها بود که کفشهاشان را آویخته بودند و سالها تو یکه تاز قلب هامان بودی. تو در ما ریشه دواندی از همان هنگام که نه در مستطیل سبز که در هر سبزه زار این مرز بوم، کنار مردمت ایستادی و به جای پارتی های شبانه و خماری های مستی، تو را لحظه لحظه کنار خودمان دیدیم، کنار ما راه رفتی، با بچه های کفش پاره و در زمین های خاکی با ما بازی کردی، با کودکان کار خندیدی، زبان ما شدی و فراموشمان نکرده بودی، هنوز هم تند و تیز و پر حاشیه بودی اما این بار نزدیکتر به ما و در کنار ما.
قلب های ما را تسخیر کردی، در ما ریشه دواندی، ما جوانه زدیم، ما سبز شدیم. حالا تو هم رفتی و ما دل به کدام اسطوره ی از تهی لبریز خوش کنیم؟ به ابروهای برداشته فوتبالی ها؟تتوهای ساق پا؟ به صفرهای صف کشیده جلوی قراردادها؟ نه دیگر دلمان خوش نیست، حال ما بد است، باور کن! تقصیر تو هم نیست، ما به اسطوره ها عادت کرده بودیم ...




*. وقتی کل صفحه ورزشی یک روزنامه استقلالی باشند طبعا چنین یادداشتی چاپ نمی شود دیگر (:دی). لذا اینجا منتشر کردم به عشق همان اسطوره

۵ نظر:

  1. چقد خوووبه این نوشته مرسی :)

    پاسخحذف
  2. زیبا بود و پر عمق

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مطب خوبی بود و باید اضافه کنم چیزی که علی کریمی و ایضا مهدی مهدوی کیا را از دیگران متمایز میکند علاوه بر وتوانایی های فنی "خصایص انسانی منحصر به فردشان میباشد و ایضا مظلومیتشان و اینکه چه بی مهری ها که از جانب اهالی ورزش فوتبال به آندو صورت گرفت و همه ما شاهد بودیم که چگونه ایندو که هیچگاه در باد استوره بودن نخوابیدند و مرام و منش انسانی برایشان ازهر واژه ای ارزشمند تر بود و به همین جهت این عزیزان چه درصحنه باشند یا نباشند همواره در دل تک تک مردم قدرشناس ایرانی جای دارند .و باید بنانند که همیشه دوستشان داشته و خواهیم داشت . واسلام

      حذف
    2. سپاس و دقیقا همین است

      حذف

اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم:
اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین
اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!

بقیه گزینه ها رو هم نمی گم !
دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !