از همون ابتدای تاریخ بشر آدما حرفایی واسه گفتن داشتن که هیچوقتِ هیچوقت نتونستن بیانشون کنن... دوست عزیز تو هم به تاریخ پیوستی مبارکت باشه... از اون سه نقطه ها و در نهایت به یاد روزگار نه چندان دور خودت: هاهاها... ... ... همیشه موفق و شاد باشی
اگه عضو نیستید و الان نمی دونین چجوری باید پیام بذارین توضیح میدم: اگر گزینه نام/آدرس اینترنتی رو بزنین که خب نامتون و آدرس احتمالی بلاگتون رو وارد می کنین اگر هم نخواستین با انتخاب گزینه ناشناس پیامتون رو بذارین فقط خب تهش یه اسم بذارین که من بفهمم با ناشناسای دیگه فرق دارین !!!!
بقیه گزینه ها رو هم نمی گم ! دهه اصلا چه معنی داره بخواین همشو بدونین !
خب اول که به قولی اول
پاسخحذفدوم که بقض فرو خرده ام چگونه نگریم
سوم که ای بابا
چهارم که کوه انرژی ایران چش شده
پنجم که ...
شیشم که ...
هفتم که ...
ایکاش عشق را زبان سخن بود...
پاسخحذفبه امیر عزیز:
پاسخحذفممنون
به مجید عزیز:
پاسخحذفکاش کاش کاش ...
...
پاسخحذفبهتز از این حرفی نداشتم!
به سرکار خانوم زینب گرامی:
پاسخحذفممنونم ممنون
هوالخلاق
پاسخحذف........................
.................................
.................................
................................. .
... زي ... .
...... : ...3z
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفبه امیر عزیز:
پاسخحذفهست رفیق !
به تریز من تریزمن:
پاسخحذفممنونم
تو هم ...زی زی زی زی زی !
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز / ورای حد تقریر است شرح آرزومندی...
پاسخحذفبه صنوبر عزیز:
پاسخحذفقلم را توان گفتن و نوشتن خیلی چیزها نیست
از همون ابتدای تاریخ بشر آدما حرفایی واسه گفتن داشتن که هیچوقتِ هیچوقت نتونستن بیانشون کنن...
پاسخحذفدوست عزیز تو هم به تاریخ پیوستی مبارکت باشه...
از اون سه نقطه ها
و در نهایت به یاد روزگار نه چندان دور خودت:
هاهاها...
...
...
همیشه موفق و شاد باشی
سلام عموصا جون؛
پاسخحذفیه وقتایی آدم محکوم به سکوته!
یه وقتایی آدم مجبور به سکوته!
یه وقتایی آدم مختار ِ سکوته!
...
و تمام زندگی پر ِ از این " یه وقتا" !!!
سلام
پاسخحذفگرچه شما سكوت مي كنيد اما . . .
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
سه نقطه
پاسخحذفاین روزا چه نقطه بزاری چه نزاری می رم تو حال و هوای پارسال.
و امیدی که زنجیر شد
سلام رفیق صابر . . .
خب این 3 نقطه منا یاد این مصرع میندازه که:
پاسخحذف...
چه گویم که نا گفتنش بهتر است
آه! يك عالمه حرف است كه بايد بزنم
پاسخحذفولي انگار زبانم شده پامال دلم...
اين جور وقت ها همين نقطه ها كارشان را خوب بلدند و مي توانند به سادگي پر كنند جاي تمام واژه هاي ناگفته را.
...
پاسخحذفسکوت و واژه های آبستن
من و فریاد ماس
مماس ِ فریاد ِ دیر رس
...
135
سلام. عموصا، چرا چند روزه نیستی؟ مریض شدی؟ ما دلمون تنگ شده هااااا.
پاسخحذف