۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

تو حتی اسم من را هم فراموش کرده ای ...

ژوزفینم ...

رسم قصه ها رسم عجیبی است
همیشه آدم خوب های قصه ها زود فراموش می شوند

باور نمی کنی!؟
اسم چندتایشان را بگو ...






*. دیگری ها برای ژوزفین (+)
*. ما را در فیس بوک پیگیری کنید (+)


۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

گفتگوی مطبوعاتی - طرح سیاستی جدید برای سنت چپ


گفت‌وگو با دکتر محمد رضایی به بهانه‌ چاپ ترجمه‌ کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی
طرح سیاستی جدید برای سنت چپ
--------------------------------------------------------------------------------------------------

منتشر شده در روزنامه بهار - دوشنبه 29 مهرماه
لینک دائم مطلب (+)
پی دی اف صفحه (+)



در دهه‌ 80 میلادی و همزمان با افول مــارکسیسـم، لکلائو و موفه دست به انتشار کتابی تحت عنوان «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» و با زیر عنوان «به سوی سیاست دموکراتیک رادیکال» زدند؛ کتابی با هدف طرح سیاستی جدید برای سنت چپ. اندیشه‌ خاص ناظر بر این کتاب، آن را بدل به کتابی مهم در علوم اجتماعی کرد، به گونه‌ای که ردپای آن را می‌‌توان در اکثر آثار به‌طبع‌رسیده‌پس از آن، خاصه در سنت مطالعات فرهنگی، مشاهده کرد. ترجمه‌ این کتاب چندی پیش توسط نشر ثالث و به قلم شیوای دکتر محمد رضایی، از پژوهشگران حوزه‌ مطالعات فرهنگی در ایران، به چاپ رسید. به بهانه‌ چاپ این اثر مهم، گفت‌وگویی درباره‌ اهمیت این کتاب جریان‌ساز با دکتر محمد رضایی صورت پذیرفت که شرح آن در ادامه آمده است.

- جانمایه‌ اصلی کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» چیست؟
اگر بخواهم خیلی ساده توضیح دهم، این کتاب واکنش به دو موضوع زمانه خود بود، یعنی دهه‌ 80. فروپاشی دیوار برلین، عقب‌نشینی بلوک شرق (اگر نگوییم فروپاشی کامل آن)، بحران‌های اجتماعی در کشورهای مترقی و بسیاری مسائل خاص دیگر، زمینه‌ساز طرح یک چالش بزرگ برای یک جنبش فکری بزرگ شده بود: طرح این پرسش که مارکسیسم در معنای خاص و جنبش چپ در معنای عام، پاسخگوی مسائل طرح‌شده در آن زمان اروپا هست یا خیر؟ بر همین اساس است که جمله‌ آغازین کتاب، جمله‌ای بسیار حساس است: «چپ امروز بر سر دوراهی است.» اما کدام دوراهی؟ چپ باید انتخاب می‌کرد که کماکان بر پروژه انقلابی‌گری خود پافشاری کند (یعنی نظریه‌ مارکسیسم کلاسیک) یا باید با سرمایه‌داری کنار می‌آمد و به این ترتیب به دامن جریان‌های لیبرالی می‌افتاد که یک نمونه‌اش را در برداشت‌های گیدنزی و سیاست راه سوم می‌بینیم. در مواجهه با این دوراهی، آیا راه گریز دیگری هم هست؟ این کتاب ناظر به همین پرسش است.
- در سال‌های پس از انتشار، آیا این کتاب جریان‌ساز شد؟ به عبارتی اهمیت این کتاب در نظام دانشگاهی زمان خود تا حال حاضر در چیست؟
این کتاب بسیار مهم شد. این کتاب تقریبا در تمام ادبیات سنت چپ بعد از خود، خاصه در مطالعات فرهنگی، انعکاس پیدا کرد. این کتاب آن‌قدر مهم بوده است که سال‌ها بعد جشن 20سالگی آن برپا شد. همه‌ این کتاب ارائه یک راه‌حل تازه است و تغییر در نگاه و مفاهیم سنت چپ. لکلائو و موفه در این کتاب، دو تاکید بر مفهوم پسامارکسیسم دارند یعنی یک‌بار با تاکید بر «مارکسیسم» به این معنا که اندیشه، اندیشه‌ مارکسیسم است و دیگری تاکید بر مفهوم «پسا» به این معنا که دیگر با مفاهیم پایه‌ای ارتدوکسی مارکسی، همچون طبقه و انقلاب، نمی‌توان جهان را تحلیل کرد. حال باید پرسید که چه مارکسیسمی است که دیگر هم مفهوم طبقه و هم انقلاب از آن مرکززدایی می‌شود؟ اتفاقا تازگی این کتاب و ماندگاری آن در همین است، زیرا سعی دارد تا قرائتی تازه از سنت چپ ارائه دهد. به این معنا این کتاب اثرگذار شد تا جایی که می‌توان گفت چرخش گفتمانی در مطالعات فرهنگی بیش از آن‌که محصول مداخله‌ اندیشه‌ فوکو باشد، به نظر من با واسطه‌لکلائو و موفه رخ داده است. در واقع انگیزه‌ اصلی من هم برای این ترجمه‌، همین تواتر این اثر و ردپای آن در مطالعات فرهنگی بود و این کتاب یکی از منابع اصیل در مطالعات فرهنگی است.
- حال اهمیت این ترجمه، فارغ از آشنایی با نظریات لکلائو و موفه، برای جامعه‌ دانشگاهی ایران در چیست؟
بخش عمده‌ای از ذائقه‌ دانشگاهی ما در حوزه‌ علوم اجتماعی، ذائقه چپ است و من نگرانم که سنتی از چپ در حال شکل‌گیری مجدد در جامعه‌ دانشگاهی ایران است که دست بر قضا با چپ ارتدوکس احساس نزدیکی می‌کند و اتفاقا این نزدیکی نامناسب است، نمی‌خواهم بگویم غلط؛ حتی به دلایل کاربردی هم مناسب نیست و به تولیدات علمی به‌روز هم منجر نخواهد شد و حتی مقرون به صرفه هم نیست چون ادبیات چپ کلاسیک تا حد زیادی در فضای جهانی نیز تعدیل شده است. بنابراین، این کتاب اتفاقا در این برهه زمانی به ما و آن‌هایی که ذائقه‌ چپ داشته و خرده‌تمایلاتی هم به چپ ارتدوکس دارند، کمک خواهد کرد تا با نظریات جدیدتری نسبت به مارکسیسم ارتدوکس در سنت چپ، آشنا شوند. از سوی دیگر نیز یک گرایش عمده در تحلیل جامعه ایران نزد بخشی از جامعه‌شناسان وجود دارد: تحلیل متمرکز بر مفهوم طبقه. افراد زیادی می‌خواهند وقایع داخلی کشور را مثلا رخداد 88 یا انتخابات اخیر را با مفهوم طبقه تحلیل کنند. یعنی دال محوری این نوع تحلیل‌ها، طبقه‌ متوسط جدید است که من نمی‌فهمم طبقه‌ متوسط جدید چگونه موجودی است در ایران؟ بنابراین این کتاب، با توجه به تاکیدی که بر مرکززدایی از مفهوم طبقه دارد، می‌تواند نگاه متفاوت‌تری را میان علاقه‌مندان به تحلیل فضای اجتماعی ایران عرضه کرده و کمک کند که تحلیل‌های تازه‌تری را از وضعیت فعلی ارائه دهند؛ تحلیل‌های غیرطبقاتی از فضای اجتماعی ایران.
- جامعه‌شناس ایرانی با به‌کارگیری مفاهیم این کتاب، قرار است چه دردی از جامعه ایران برطرف کند؟
اتفاقا فکر می‌کنم با قرائت این کتاب می‌توان به یکی از بزرگ‌ترین دردها توجه کرد: تجدیدنظر در پروژه‌ صدوچندساله‌ دموکراسی‌خواهی در ایران. این کتاب نگاه تازه‌ای را از پدیده‌ دموکراتیزاسیون به ما عرضه می‌کند؛ هرچند این پدیده مفهوم اصلی نویسندگانش نیست بلکه دموکراسی کثرت‌گرای رادیکال مد نظر آنان است. از آن‌جایی که تلاش‌های اخیر فضای سیاسی ایران در این زمینه، ناظر به سوالاتی همچون میزان دموکراتیک‌شدن، شکل آن و دعوا بر سر الگوهای آن است، من فکر می‌کنم تا به حال با زاویه‌ این کتاب به مفهوم دموکراسی نزدیک نشدیم و بنابراین علاقه‌مندان به این مفهوم می‌توانند از این کتاب بهره ببرند؛ کتابی که زیر عنوانش نیز به همین امر اشاره دارد. از سوی دیگر این کتاب دلالت دیگری هم دارد و با تکیه بر مفهوم هژمونی، می‌تواند به دو تیپ از افراد کمک قابل توجهی کند: سیاستگذاران و کسانی که به دنبال تغییرات بنیادین هستند. به نظر من، خود مفهوم هژمونی و شرایط شکل‌گیری آن و اصرار این کتاب بر تعابیری همچون حادثی‌بودن، رخدادپذیری امور، مفصل‌بندی و در واقع تعارض جدی این کتاب با مفاهیم تثبیت‌شدگی، رسوب‌یافتگی و عینیت، می‌تواند کسانی را که در حوزه‌ سیاستگذاری به دنبال ذات‌های بنیادی هستند که سرنوشت یک کشور را برای مدت‌های طولانی به برنامه‌هایشان بسپارند، متزلزل کند. بنابراین با خوانش این کتاب، واژه‌هایی بسیار عینی و تثبیت‌یافته که در کشور وجود دارد و دائما از آن‌ها به عنوان کلیشه‌های تصمیم‌گیری استفاده می‌شود، زیر سوال رفته و سیاستگذاران را برای به‌کارگیری از آن‌ها متزلزل می‌کند و چه تزلزل خوبی! ما در دوره‌هایی از تاریخ دیدیم که با یک سیاست ارتدوکسی مثلا آنچه در دوره‌ استالینیستی اتفاق افتاد، 70سال از عمر یک کشور بر باد رفته است.
- و در آخر چاپ این کتاب با یک حاشیه همراه شد. نشر ثالث زمان انتشار را 1389 اعلام کرد ولی این کتاب در سال 92 به چاپ رسید.
ثالث هیچ‌وقت اعلام نکرده بود. مجوز کتاب همان سال گرفته شد ولی به دلایل بروکراتیک به چاپ نرسید، البته این را باید از مدیران انتشارات خوب ثالث پرسید که مثلا شاید در آن زمان احساس کردند آمدن کتاب با ممانعتی مواجه خواهد شد یا جو را متشنج خواهد کرد یا حتی اصلا خریداری ندارد و دلایل تکنیکال و بازاریابی بوده احتمالا، ولی آن‌چه من به عنوان مترجم احساس می‌کنم این است که در واقع ثالث با حجم عظیمی از کارها مواجه بوده و بنابراین نوبت برای آماده‌سازی این کتاب به درازا کشید و این کتاب حاشیه‌ای نداشته است. اتفاقا این یک حسن هم بود چون باعث شد تا این کتاب چندین‌بار دستخوش تغییرات بشود که متاسفانه با این وجود، هنوز هم غلط‌های املایی به‌ویژه در اسامی لاتین وجود دارد که از مخاطبان می‌خواهم مبنای قرائت‌شان را اسامی لاتین پانویس‌شده بدانند. ضمنا حدس می‌زنم بعضی از دوستان چپ نیز بعضی معادل‌های این کتاب را بر نتابند که در مقدمه هم اشاره کرده‌ام. از آن‌جایی که اجماعی بر واژگان این حوزه وجود ندارد بنابراین سعی کردم معادل‌های مختلف را آورده و بعضا با ذکر توضیح، دلیل انتخاب خودم را نیز بنویسم و به نحوی در این ترجمه برای ذائقه خودم ترجیح قائل شدم. به اندازه کافی تلاش بر این بوده که متن روان ترجمه شود و بسیار خوشحال خواهم شد اگر اشکالی در آن مشاهده شد، به بنده منتقل شود و این امر قطعا مایه‌ مباهات من است زیرا به اندازه کافی این کتاب اصیل است و باید بارها خوانده شود و درنهایت آن‌که این کتاب آمده که بماند و بنابراین اصلاح مدام آن به این ماندن کمک شایانی خواهد کرد.



*. دیگر یادداشت های مطبوعاتی (+)

۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه

شاید اصلا حس همون سگه!

جهان سریع میگذره آقا، باور نداری؟
چند روزی خلوت نشینی کن.
یعنی گوشی را بنداز زیر تخت، آن هم در وضعیت سایلنت، اینترنت و شبکه های اجتماعی را کم کن.
قرار های بیرونت را هم سر و تهش را بزن. بعد به مدت ده روزی در همین وضع بمان.
آن گاه فارغ از جذابیت خود این قصه و تجربه جدید زندگیت، آرام آرام مثلا یکی از همان جمع ها را خبر بگیر.
حس اصحاب کهف بهت دست می ده!

۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

یادداشت مطبوعاتی - معجزه یا فاجعه ای بدون تلفات جانی


در حاشیه نشست 40 متری زمین در ایران زمین 
معجزه یا فاجعه ای بدون تلفات جانی
------------------------------------------
منتشر شده در روزنامه بهار - یکشنبه 14 مهرماه 92 

لینک دائم مطلب (+)
پی دی اف صفحه (+)


شاید‌‌‌‌‌‌ برای کسانی که عکس‌های حاد‌‌‌‌‌‌ثه‌ روز پنجشنبه‌ تقاطع خیابان ایران‌زمین و گلستان جنوبی را د‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌‌، عد‌‌‌‌‌‌م وجود‌‌‌‌‌‌ تلفات جانی برای فاجعه‌ای د‌‌‌‌‌‌ر چنین ابعاد‌‌‌‌‌‌، بیشتر شبیه یک معجزه باشد‌‌‌‌‌‌. خاصه آن‌که احتمالا د‌‌‌‌‌‌ر عکس‌ها نیز مشاهد‌‌‌‌‌‌ه کرد‌‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌‌ که چند‌‌‌‌‌‌ کانتینر، که برای اسکان کارگران پروژه د‌‌‌‌‌‌ر نظر گرفته شد‌‌‌‌‌‌ه است، سقوط کرد‌‌‌‌‌‌ه و د‌‌‌‌‌‌ر انتهای منطقه‌ گود‌‌‌‌‌‌برد‌‌‌‌‌‌اری شد‌‌‌‌‌‌ه (یعنی حد‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌ا 40 متر پایین‌تر) افتاد‌‌‌‌‌‌ه است و با این حال تلفات جانی این حاد‌‌‌‌‌‌ثه، خوشبختانه صفر بود‌‌‌‌‌‌ه است. د‌‌‌‌‌‌ر اد‌‌‌‌‌‌امه د‌‌‌‌‌‌لیل این امر آمد‌‌‌‌‌‌ه است: 
از ماه‌ها قبل که پروژه‌ ساخت مجتمع 5000 متری د‌‌‌‌‌‌ر تقاطع خیابان ایران‌زمین و گلستان جنوبی به مرحله‌ گود‌‌‌‌‌‌برد‌‌‌‌‌‌اری عمیق خود‌‌‌‌‌‌ رسید‌‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌‌، بارها اهالی محله، خاصه ساکنان انتهای خیابان گلستان جنوبی، د‌‌‌‌‌‌ست به اعتراض زد‌‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌‌؛ از سروصد‌‌‌‌‌‌ای ماشین‌آلات این پروژه (حتی د‌‌‌‌‌‌ر نیمه‌های شب) گرفته تا اعتراض به مسد‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌شد‌‌‌‌‌‌ن یکی از باند‌‌‌‌‌‌های خیابان ایران‌زمین برای این پروژه. اعتراضات به هیچ‌جایی نرسید‌‌‌‌‌‌ تا این‌که همین اواخر، خانه‌هایی د‌‌‌‌‌‌ر اطراف پروژه‌ مذکور، ترک خورد‌‌‌‌‌‌ همچنین د‌‌‌‌‌‌ر بخش‌هایی از پیاد‌‌‌‌‌‌ه‌روی منتهی به تقاطع، شکاف‌‌های کوچک اما پراکند‌‌‌‌‌‌ه و زیاد‌‌‌‌‌‌، اهالی را برای رساند‌‌‌‌‌‌ن صد‌‌‌‌‌‌ای اعتراض‌شان، مصمم‌تر کرد‌‌‌‌‌‌. طوماری و شکایتی تنظیم و به سازمان‌های مرتبط د‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌ه شد‌‌‌‌‌‌. اما شنید‌‌‌‌‌‌ه‌ها حاکی از آن بود‌‌‌‌‌‌ که اغلب رغبتی برای پیگیری د‌‌‌‌‌‌ر میان هیچ نهاد‌‌‌‌‌‌ی وجود‌‌‌‌‌‌ ند‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌. پاسخ‌ها نیز بیشتر معطوف به یک جمله بود‌‌‌‌‌‌: «زیاد‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌نبال این قضیه نروید‌‌‌‌‌‌!»؛ قضیه‌ای که حال با اتفاقاتی که حول آن رخ د‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌ه، می‌توان حد‌‌‌‌‌‌س زد‌‌‌‌‌‌ که چرا نباید‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌نبالش رفت. د‌‌‌‌‌‌ر‌گیرو‌د‌‌‌‌‌‌ار این پیگیری‌ها بود‌‌‌‌‌‌ که متاسفانه د‌‌‌‌‌‌ر بامد‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌ روز پنجشنبه، بخشی از خیابان گلستان جنوبی ریزش کرد‌‌‌‌‌‌ و نشست زمین، حاد‌‌‌‌‌‌ثه‌ساز شد‌‌‌‌‌‌. ابعاد‌‌‌‌‌‌ گوناگونی از این حاد‌‌‌‌‌‌ثه تاکنون منتشر شد‌‌‌‌‌‌ه است؛ از سوابق کارفرمایان پروژه گرفته تا عمق و ارتفاع گود‌‌‌‌‌‌برد‌‌‌‌‌‌اری و مسائل فنی. اما یک نکته د‌‌‌‌‌‌ر این میانه، اغلب مغفول ماند‌‌‌‌‌‌ه و آن هم صفر بود‌‌‌‌‌‌ن رقم تلفات جانی برای این حاد‌‌‌‌‌‌ثه است. چیزی که بیشتر گزارش‌ها از آن به‌عنوان معجره و شانس نام برد‌‌‌‌‌‌ه‌اند‌‌‌‌‌‌ ولی د‌‌‌‌‌‌ر کنار این مسائل، باید‌‌‌‌‌‌ از نقش پررنگ یکی از کارگران این پروژه نیز یاد‌‌‌‌‌‌ کرد‌‌‌‌‌‌. یکی از د‌‌‌‌‌‌وستانم، پد‌‌‌‌‌‌رام انوشیروانی، که اتفاقی د‌‌‌‌‌‌ر همان لحظات د‌‌‌‌‌‌ر نزد‌‌‌‌‌‌یکی محل حاد‌‌‌‌‌‌ثه حاضر بود‌‌‌‌‌‌ه است، حاد‌‌‌‌‌‌ثه را اینچنین برایم بازگو کرد‌‌‌‌‌‌: «وقتی رسید‌‌‌‌‌‌م برایم عجیب بود‌‌‌‌‌‌ که بعضی اهالی، خانه‌های‌شان را تخلیه کرد‌‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌‌ و نگهبانان نیز بیرون از کانتینرهای محل زند‌‌‌‌‌‌گی‌شان، ایستاد‌‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌‌ و انگار پیش از حاد‌‌‌‌‌‌ثه، از وقوع آن خبر د‌‌‌‌‌‌اشته‌اند‌‌‌‌‌‌.» د‌‌‌‌‌‌ر صحبت با ساکنان محله و شاهد‌‌‌‌‌‌ان عینی حاد‌‌‌‌‌‌ثه، مشخص شد‌‌‌‌‌‌ که حد‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌ ساعت یک و نیم نیمه‌شب، یکی از کارگران پروژه، متوجه شکاف اولیه‌ خیابان شد‌‌‌‌‌‌ه، بنابراین با بید‌‌‌‌‌‌ار کرد‌‌‌‌‌‌ن د‌‌‌‌‌‌یگر کارگران و ایجاد‌‌‌‌‌‌ سروصد‌‌‌‌‌‌ا، آن‌ها کانتینرهای محل اسکان‌شان را تخلیه می‌کنند‌‌‌‌‌‌. احتمالا د‌‌‌‌‌‌ر عکس‌های منتشر شد‌‌‌‌‌‌ه، د‌‌‌‌‌‌ر کنار محل ریزش، متوجه وجود‌‌‌‌‌‌ کانتینرهای سفید‌‌‌‌‌‌ رنگ زیاد‌‌‌‌‌‌ی شد‌‌‌‌‌‌ه‌ایم که د‌‌‌‌‌‌ست بر قضا یکی از آن‌ها نیز بعد‌‌‌‌‌‌ از حاد‌‌‌‌‌‌ثه به پایین سقوط کرد‌‌‌‌‌‌ه است. بعد‌‌‌‌‌‌ از آن نیز، کارگران با ایجاد‌‌‌‌‌‌ سروصد‌‌‌‌‌‌ا و زد‌‌‌‌‌‌ن زنگ‌های منازل اهالی، آن‌ها را خبرد‌‌‌‌‌‌ار کرد‌‌‌‌‌‌ه و باعث می‌شوند‌‌‌‌‌‌ تا بخشی از اهالی د‌‌‌‌‌‌رمعرض خطر، خانه‌های‌شان را تخلیه کنند‌‌‌‌‌‌. ساعاتی بعد‌‌‌‌‌‌ از آن نیز، شکاف خیابان ریزش کرد‌‌‌‌‌‌ه و به کلی بخش بزرگی از خیابان نشست می‌کند‌‌‌‌‌‌. 
فارغ از نقش اصلی یک کارگر هوشیار که از به وجود‌‌‌‌‌‌ آمد‌‌‌‌‌‌ن یک فاجعه وحشتناک‌تر جلوگیری کرد‌‌‌‌‌‌ه، می‌توان اند‌‌‌‌‌‌کی به فکر فرو رفت که اگر این حاد‌‌‌‌‌‌ثه د‌‌‌‌‌‌ر روز اتفاق می‌افتاد‌‌‌‌‌‌، چه رخ می‌د‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌؟ اگر به جای شکاف‌خورد‌‌‌‌‌‌ن زمین، د‌‌‌‌‌‌ر همان ابتد‌‌‌‌‌‌ا ریزش رخ ‌د‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌‌، حال حد‌‌‌‌‌‌اقل چند‌‌‌‌‌‌ خانواد‌‌‌‌‌‌ه باید‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌ر سوگ نان‌آور خانه‌شان می‌نشستند‌‌‌‌‌‌؟ اگر چنانچه ماه‌ها قبل نیز ترک‌هایی که د‌‌‌‌‌‌ر خیابان و خانه‌ها مشاهد‌‌‌‌‌‌ه شد‌‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌‌، این شکاف‌ها سریعا برطرف می‌شد‌‌‌‌‌‌ و سهل‌انگاری‌ها اد‌‌‌‌‌‌امه نمی‌یافت، چه وقت فاجعه‌ای بزرگ‌تر رخ می‌د‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌؟ اگر د‌‌‌‌‌‌ر همین مد‌‌‌‌‌‌ت، زلزله‌ای حتی سه ریشتری منطقه را می‌لرزاند‌‌‌‌‌‌، چه بخشی از منطقه د‌‌‌‌‌‌رکام مرگ فرو می‌رفت؟ و ‌هزار اگر و پرسش د‌‌‌‌‌‌یگر. همیشه بعد‌‌‌‌‌‌ از این حواد‌‌‌‌‌‌ث،‌ هزار پرسش و اما و اگر، چند‌‌‌‌‌‌ روزی نقل محافل مسئولان است، اما بعد‌‌‌‌‌‌ از چند‌‌‌‌‌‌ی فراموش می‌شود‌‌‌‌‌‌. باورتان نمی‌شود‌‌‌‌‌‌؟ حاد‌‌‌‌‌‌ثه‌ د‌‌‌‌‌‌لخراش زلزله‌ بم را به یاد‌‌‌‌‌‌ آورید‌‌‌‌‌‌ و هشد‌‌‌‌‌‌ارهای مقامات را د‌‌‌‌‌‌رباره‌ بافت‌های فرسود‌‌‌‌‌‌ه و زلزله‌خیز تهران؛ حال به مجموعه اقد‌‌‌‌‌‌اماتی که د‌‌‌‌‌‌ر این سال‌ها برای آن گرفته شد‌‌‌‌‌‌ه فکر کنید‌‌‌‌‌‌!


*. دیگر یادداشت های مطبوعاتی (+)

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

یادداشت مطبوعاتی - کارگردانان محترم، لطفا به دانشگاه بروید!


کارگردانان محترم، لطفا به دانشگاه بروید!
روایتی کوتاه از بازنمایی فضای دانشگاه در سینما و تلویزیون
-----------------------------------------------------
منتشر شده در روزنامه بهار - شنبه 13 مهرماه 92
لینک دائم مطلب (+)
پی دی اف صفحه (+)


«دربند» را هفته‌ پیش دیدم؛ با جمعی که یا هنوز در حال تحصیلند یا از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند‌. محور اصلی داستان، دانشجویی شهرستانی است که با رتبه 15 در رشته‌ پزشکی قبول شده و حالا آمده تا در دانشگاه، احتمالا دانشگاه علوم پزشکی تهران، درس بخواند. به این ترتیب، در بخش‌هایی از فیلم شاهد تصاویری از محیط دانشگاه هستیم؛ تصاویری از تجمعات دانشجویی که در آن دانشجویان، کلاس‌های‌شان را تعطیل کرده‌اند تا دور هم بنشینند و از آینده بگویند، تصاویری از سلف و غذاهای خوش رنگ و لعاب که به همراه سالاد و ماست به دانشجویان داده می‌شود، تصاویری از خوابگاه که در پس‌زمینه‌اش آدمی تصویر دخترانی شاد را می‌بیند و دست آخر کلاس‌های درسی و استادی که در حال تدریس از روی پاورپوینت به دانشجویان است. هنگام دیدن این صحنه‌ها مدام از خودم می‌پرسیدم: به راستی دانشگاه‌های ما این‌گونه است؟ خوابگاه، کلاس، سلف، فضاهای تجمعات دانشجویی؟ و اساسا محیط دانشگاه‌ها، واقعا همانی است که در این فیلم به تصویر کشیده شده است؟ پاسخم خیر بود؛ پاسخی که در این چند روزه نیز به تایید دیگر افرادی که تجربه‌هایی نزدیک از دانشگاه دارند، رسیده است. اما بازنمایی دور از واقعیت فضاهای دانشگاهی، خاصه دانشگاه‌های بزرگ کشور همچون تهران، محدود به «دربند» نمی‌شود و ناگهان ذهنم پرمی‌کشد به بازنمایی‌هایی غیرواقعی‌تر در سریال‌های تلویزیونی همچون «دل‌نوازان»، «سراب»، «راستش را بگو» و سریال‌هایی از این دست. ذهن کارگردانان و نویسندگان مجموعه‌های اینچنینی کماکان درگیر دو قسم کژبینی درباره فضای دانشگاهی است؛ قسم اول احتمالا درگیر همان کلیشه‌های اوایل انقلاب و دهه‌ 60 و 70 است که در آن فضا دانشگاه پراست از میتینگ‌های سیاسی و اعتراضی پرشور و هیجان و دانشجویانی که مدام کلاس‌های‌شان را تعطیل می‌کنند و در حال اعتراضند و در کف زمین و در جلوی دانشکده‌ها نشسته‌اند و چند دانشجو، بلندگو به دست در حال سخنرانی‌اند و قسم دوم درگیر کلیشه‌های بدتر، یعنی جایی که تجمعات دانشجویی‌اش پر است از جملاتی شعارگونه که با تشویق جماعت حضار و جیغ و سوت آن‌ها همراه می‌شود. به این فهرست، کلیشه‌های زیادی را می‌توان افزود؛ کلاس‌های بی‌روح و پاورپوینت و صدای یکنواخت استاد، قیافه‌های عجیب و غریب و ناهنجار دانشجویان، دختران تماما شاد و الکی‌خوش و قس علی هذا. این کلیشه‌ها نشان از آن دارد که کارگردانان و نویسندگان برنامه‌های تلویزیونی و سینمایی، تصویر درستی از تجربه‌ زیسته‌ دانشجویی و مناسبات دانشگاهی نداشته، بنابراین برای بازنمایی این فضاها، دست به توهم و تخیل می‌زنند. تغییرات مداوم فضاهای دانشگاهی بسیار بیش از آن چیزی است که به نظر می‌رسد؛ کیست که باورش شود فضای پرشور دانشجویی دانشگاه امیرکبیر (پلی-تکنیک) حتی تا اوایل 85 به فضای بی‌روح فعلی بدل شده باشد یا فضای جنبش‌های دانشجویی سال‌های 77 تا 80 دانشگاه تهران، به فضای کرخت فعلی تغییر یابد؟ القصه محیط دانشگاه بیش از آنچه فکرش را بتوان کرد مدام در حال دگرگونی است و بر اهالی سینما و تلویزیون واجب است که پیش از ساخت محصولاتی مرتبط با دانشگاه، لااقل چند ساعتی هم که شده در آن راه بروند.




*. دیگر یادداشت های مطبوعاتی (+)

۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

کمی بی ادبی

مشکل، ریدن آدم ها نیست 
مشکل اینه بعضی ها به صورت دِیم میرینن
میرینن بعد منتظر بارونن که پاکش کنه!



*. با تشکر از یک دوست